ازنظر معلمان ، مرتضی اعجوبه بود
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی ؛ شهید سید مرتضی نظم بجنوردی بیست و پنجم شهریور 1347، در یکی از روستاهای شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود پدرش داوود نام داشت . شهید بهعنوان در بسیجی در جبهه حضور یافت و درنهایت چهارم دیماه 1365، براثر اصابت گلوله به شهادت رسید . پیکر وی را در گلزار شهدا انصارالحسین زادگاهش به خاک سپردند . ناگفته نماند برادرش پرویز هم به شهادت رسیده است .
متنی را که در ادامه میخوانید قسمت اول از خاطرات شهید سید مرتضی نظم بجنوردی است که به نقل از برادرش به تحریر درآمدهاست .
اعجوبه
شهید سید مرتضی در زمان شهادت 17-18 سال بیشتر نداشتند. من هم مانند برادرم در دبستان سنایی و مدرسه راهنمایی ابوریحان و در دبیرستان حسنآباد درس خواندم. معلمهای من برادرم را میشناختند و میگفتند که ایشان ازنظر درسی اعجوبه بودند و در ابتدایی و راهنمایی که شاگرداول بودند. زمانی که دبیرستان رفت، اولین باری بود که امتحان جامع استانی برگزار میکردند و ایشان در این آزمون اول شده بود و جایزهاش دوچرخه بود. در سالی که کنکور امتحان دادند دو سه ماه بیشتر درس نخواندند ولی رتبه 12 کنکور ریاضی فیزیک را به دست آوردند. برای دانشگاه ثبتنام هم کردند ولی قسمت نشد که ازآنجا فارغالتحصیل شود.
شرکت در راهپیمایی
در مسائل اعتقادی در زمان انقلاب 10 سال بیشتر نداشت که در راهپیماییها شرکت میکرد. البته در بجنورد قبل از سال 57 تظاهرات زیادی برگزار نمیشد ولی در سال 57 و در دوران انقلاب در بجنورد نیز این تظاهرات شکل گرفت که سید مرتضی باده سال سن در آنها شرکت میکرد.
نگرانی
مادرم تعریف میکند که یک روز که سید مرتضی در تظاهرات شرکت کرده بود شهربانی به تظاهرکنندگان تیر شلیک کرده بود، وقتی سید مرتضی به منزل برنگشته بود پرسوجو کرده بودند و شنیده بودند که سید مرتضی در شلیکهای شهربانی کشتهشده است. خانواده نگران حال مرتضی بودند و از اینطرف و آنطرف جویای او میشوند تا بعدازظهر خبری نمیشود. بالاخره عصر بالباسهای خونی پیدایش میشود. به او میگویند که تو تیرخوردهای؟ او میگوید نه. من برای اینکه تیری به من نزنند خودم را به مردن زده بودم. بعد هم در یکجایی پنهانشده بودم تا آبها از آسیاب بیفتد و به خانه برگردم. در اوج فعالیتهای ضدانقلاب و گروههای چپ و مجاهدین خلق و سالهای 58 بود که سید مرتضی باسن کم در فعالیتها شرکت میکردند و گاهی هم میشد که کتک میخورد.
گور دستهجمعی
در اواخر سال 60 ، ایشان تابستانها در نانوایی سنگک یکی از اقوام کار میکرد که در آن زمان نانوایی در پشت میدان کارگر بود که الآن آنجا نیست و الآن هم هنوز نانوایی دارد. سید مرتضی در کمیته پشتیبانی جنگ بود همانطور که اوایل انقلاب در کمیته انقلاب بود، بهعنوان کمک نانوا ثبتنام میکند و به جبهه اعزام میشود. 10- 15 روزی در آنجا بوده است که برای آموزش ثبتنام میکند که جزو نیروهای رزمی شود و در سال 61 با 13 سال سن به جبهه اعزام میشود. اوایل جزو گروه تخریب بوده است. تا اینکه وارد گردان نصرالله شد و با شهید محمد زاده آشنا شد که به روایت خودش فصل جدیدی در زندگیاش بوده است. تا سال 65 مرتب به جبهه اعزام میشدند. در گروهان اخلاص، خطشکن بوده است ابتدا دسته خطشکن بوده است که شهید سید مرتضی هم جزو تشکیلدهندههای آن بودند که 14 نفر بودند و بعداً این دسته به گروهان نصرالله تبدیل میشود. عملیات کربلای 4 که عملیات لو رفته بود، افرادی که قبل از عملیات به خط میزنند و به منطقه شلمچه میروند و من از کسانی که در این گروهان بودند و برگشتند و شهید نشدهاند سؤال کردم. آنها برایم تعریف کردند که کسانی که به خط میزنند بعد از رد کردن چند خاکریز به گودالی میرسند که در ادبیات نظامی بهاصطلاح نقطه رهایی میگویند الهم جدا میشوند که بزنند به دل دشمن، از چهار طرف بهوسیله پدافند ضد هوایی دشمن محاصره میشوند چون لو رفته بودند. ضد هواییها را نمیدانم دیدهاید یا نه ؟ تا محدوده خاصی میتوانند ارتفاعشان را کم کنند . پایینترین حدی که میتوانست پایین بیاید 160 سانت بود. آتش خیلی سنگین بوده است. نیروهای ایرانزمین گیر شده بودند و نمیتوانستند که عقبنشینی کنند. شهید سید مرتضی بلند میشود و با بچهها شوخی میکند و به سمت بلندی حرکت میکند که یکی از پدافندها ایشان را تعقیب میکند . سید مرتضی میخواسته که موقعیتی را فراهم کند که نیروها بتوانند عقبنشینی کنند. دریکی از همین پستی بلندیها مورد هدف قرار میگیرد و به شهادت میرسد. امکان اینکه بتوانند سید مرتضی را برگردانند نبوده است. منطقه به دست عراقیها افتاده بود و ایرانیها شکستخورده بودند و آنها جنازهها را جمع کرده بودند و برده بودند در شهرهای خودشان به علامت پیروزیشان در شهرهای خودشان بگردانند که سید مرتضی هم جزو آنها بوده است. آنها را در یک گور دستهجمعی دفن کرده بودند و وقتی آتشبس شد، علامت و نشانهها و آثاری را برای ما آوردند که نشان میداد پیکر سید مرتضی هم جزو آنها بوده است. قبل از سید مرتضی، پیکر سید مجتبی را که شهید شده بود تحویل دادند و ما مراسمش را برگزار میکردیم، کسانی که سید مرتضی را میشناختند و در جریان بودند و یا در آن عملیات شرکت داشتند و زخمی شده بودند از سید مرتضی خبرهایی داشتند ولی به ما چیزی نمیگفتند. تا مدتی شهادت سید مرتضی در ابهام بود و پیکر او هم نیامد. بعد از سال 69 که آتشبس شد ما منتظر بودیم که خبری از سید مرتضی بشود یا اینکه حداقل بدانیم که او اسیرشده است یا نه؟ که دوستانش خبر از شهید شدنش دادند و گفتند که او با تیر مستقیم شهید شده است.
منبع : مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید و امو رایثارگران استان خراسان شمالی