عشق شهادت در دست خود نوشتم/ اسارت در غریبی زندان من شد
عشق شهادت در دست خود نوشتم
دوست داشتم که این شود سرنوشتم
اسارت در غریبی زندان من شد
علم عالم نصیب جان من شد
جوانی را گذراندم با غم و درد
از این اسارت رنگم شده زرد
خرم آن روز که از این منزل ویران بروم
از بند اسارت ازاد و به وطنم ایران بروم
ثروت باد آورده را در فقری یافتم
نعمت آزادگی را در اسیری یافتم
یا رب گر من زباغ تو یک میوه بچینم چه شود
گر در این اسارت رها و آزادی را بینم چه شود
غمی در دل دارم غم جدایی
اسارت شود با مرگ مساوی
زندگی بر ما سخت و بر دیگران آسان گذشت
خوش ترین ایام عمرم در گوشه زندان گذشت
چند قطعه شعر دوران اسارت
مجید اخزری