دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۲۳
نوید شاهد-« رضا اصلاً اهل مرخصی نبود، همیشه می گفت:«می ترسم در شهر بمانم و عملیات شروع شود و من جا بمانم» آن شب با هم وصیت نامه نوشتیم و کلی خندیدیم، بعد از نوشتن وصیت‌نامه از او خداحافظی کردم و خوابیدم نیمه شب بود که بیدار شدم ولی او را ندیدم می‌دانستیم که باید او را در نمازخانه پیدا کنم به نمازخانه رفتم ولی آنجا نبود...» در ادامه خاطره ای از عابدین عباسی همرزم شهید «رضا شجاعی» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید رضا شجاعي، نهم خرداد 1341 ، در روستاي تشان از توابع شهرستان بهبهان به دنيا  آمد. پدرش مندني، کشاورزی می کرد و مادرش زرنقاب نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هشتم اسفند 1362 ، در هورالهويزه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. اثري از پيكرش به دست نيامد. برادرش محمد نيز به شهادت رسيده است.

متن خاطره:

 قبل از عملیات کربلای4 بود که او را بی تاب دیدم گفتم:«چه خبر است این همه بی تابی مگر در عملیات نقل و نبات می‌دهند!؟»

 با صدای بلند خندید و گفت:«نه تیر و ترکش می دهند که شیرین تر از عسل است.»

رضا اصلاً اهل مرخصی نبود، همیشه می گفت:«می ترسم در شهر بمانم و عملیات شروع شود و من جا بمانم»

آن شب با هم وصیت نامه نوشتیم و کلی خندیدیم، بعد از نوشتن وصیت‌نامه از او خداحافظی کردم و خوابیدم نیمه شب بود که بیدار شدم ولی او را ندیدم می‌دانستیم که باید او را در نمازخانه پیدا کنم به نمازخانه رفتم ولی آنجا نبود.

ناگهان صدای خفیف مناجاتی مرا به سوی کهکشان برد صدا را دنبال کردم، که دیدم رضا در بیابان نشسته است و با خدا مناجات می کند، گریه می‌کرد و از خدا شهادت را می‌طلبید نزدیکش شدم و به هر ترتیبی بود بلندش کردم و دلداری دادم.

عملیات کربلای ۴ معراج شهید رضا شجاعی شد و ستاره‌ای گردید در آسمان شهادت آنگونه که خود می خواست. 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده