نوید شاهد_ همسر شهید سید حمید تقوی‌فر درباره او می‌گوید: «گروه‌ها و سازمان‌های بسیاری چه در داخل کشور و چه از خارج کشور قصد ترور حاج حمید را داشتند. سال ۷۲ ساکن یکی از محله‌ها بودیم. یک شب سرد زمستانی بود. حاج حمید برای دیدن اخبار به سالن پذیرایی رفته بود و بعد از دیدن اخبار از شدت خستگی، همان جا به خواب رفته بود...» ادامه این خاطره را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

خاطره|

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ،"سید حمید تقوی‌فر" در سال ۱۳۳۹ در روستای «ابودبس» شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. پدرش آقا نصرالله از سادات تلغری است که نسبشان یه یکی از هفت شهیدان مدفون در نزدیکی شهر مسجد سلیمان می‌رسد و از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است.

شهید تقوی فر در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مسئولیت‌هایی همچون فرمانده سپاه سوسنگرد، فرماندهی سپاه شادگان، جانشینی قرارگاه رمضان در فعالیت های برون مرزی بود و عضو کمیته بازجویی از اسرا و افسران عراق، نیز بود.

او که متاهل و دارای چهار فرزند دختر بود، و رزمندگان عراقی او را به ابومریم میشناختند. پس از سال‌ها تلاش و رشادت در ششم دی ماه سال ۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر در عملیات «محمد رسو‌ل‌الله» در سوریه و در نبرد با داعش به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام در بهشت زهرا تهران آرام گرفته است.

همسر شهید "سید حمید تقوی‌فر" در خاطره‌ای از وی روایت می‌کند:

«گروه‌ها و سازمان‌های بسیاری چه در داخل کشور و چه از خارج کشور قصد ترور حاج حمید را داشتند. سال ۷۲ ساکن یکی از محله‌ها بودیم. یک شب سرد زمستانی بود. حاج حمید برای دیدن اخبار به سالن پذیرایی رفته بود و بعد از دیدن اخبار از شدت خستگی، همان جا به خواب رفته بود. من و بچه‌ها که امتحانات ثلث اول را می‌گذراندند در اتاق انتهایی خانه بودیم.

ناگهان صدای انفجاری بلند شد که همه ما را از جا پراند. ما به سرعت از اتاق خارج شدیم تا به سمت حاج حمید برویم که دیدیم حاج حمید هم از اتاق پذیرایی خارج شده و به طرف ما می‌آیند، همه جا تاریک بود. حاج حمید فکر کرده بود که برای ما اتفاقی افتاده است و مدام از ما می‌پرسید: «شما حالتان خوب است؟» اما دیدیم که دود غلیظی از اتاق پذیرایی بیرون می‌آمد . همه همسایه‌های محله‌مان به کوچه آمده بودند و به دنبال علت آن انفجار بودند. بعضی از همسایه‌ها هم از پشت بام به داخل حیاط خانه‌مان آمده بودند تا حال ما را جویا شوند.

فردای آن شب، پلیس و سپاه به خانه ما آمدند و محل حادثه را بررسی کردند و مشخص شد که یک گروه قصد ترور حاج حمید را داشتند و یک نارنجک دستی از پنجره سالن پذیرایی به سوی حاج حمید انداخته بودند، که خوشبختانه حاج حمید آسیبی ندیده بود. فقط پتویی که زیر آن خوابیده بود به شدت سوخته بود و در و دیوارهای سالن پذیرایی پر از ترکش‌های نارنجک شده بود.

از شب بعد سپاه یک سرباز مسلح برای حفاظت از حاج حمید جلوی خانه گذاشت اما حاج حمید راضی به این کار نمی‌شد و هر بار آن سرباز را رد می‌کرد، اما سپاه دو را دور مراقب او بود تا اینکه حاج حمید مجبور شد برای امنیت بیشتر به تهران منتقل شود.»

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده