پشتگرمی رزمندگانی بود که در جبهه حضور داشتند
در ادامه بهمرور خاطراتی از سردار شهید "انوشیروان رضایی فاضل" میپردازیم:
آرامش خاص در نماز
مادر شهید چنین نقل میکند: هیچگاه توکل به خدا و توسل به ائمه معصومين را فراموش نمیکرد. راز و نيازش به خدا بسيار عارفانه بود. با آرامش خاصي نماز میخواند. در هنگام نمازخواندن وجود کسي را در اطرافش حس نمیکرد. وقتي از سجدههای طولانیاش سر برمیداشت و نمازش را تمام میکرد قطرات اشک بر گونههایش جاري بود و مدتي طول کشيد تا به حالت طبيعي بازگردد.
ایجاد تحولات عجیب
خواهر شهید چنین بیان میکند: شهادت را دوست
داشت و به آن عشق میورزید. بزرگترین آرزويش شهادت بود و معتقد بود که شهادت جز
معامله باخدا نيست. چند ماه قبل از شهادتش، تحولات عجيبي در او ایجاد شده بود.
آخرين باري که به جبهه رفت از همسايگان حلاليت طلبيد و به يکي از آنان خبر شهادتش
را داد.
خوشحالی بعد از اولین روزه ماه رمضان
خواهر شهید: ماه رمضان 1347
بود. که او پنج سال بيشتر نداشت، يکي از روزهای ماه مبارک رمضان را
روزه گرفت خيلي خوشحال و ذوقزده به نظر میرسید. وقتي پدرم از صحرا برگشت. با
شادماني بهسوی پدر رفت و گفت: پدر جان! من امروز روزه گرفتهام.
پدر که با شنيدن اين خبر، خيلي خوشحال شده بود فرزندش را غرق بوسه
کرد و براي تشويق و ترغيب وي برهای را بهعنوان هديه به او بخشيد. مادرم نيز براي
تشويق او جایزهای برايش در نظر گرفت.
خوشقدم
برادر
شهید از نوشیروان چنین نقل میکند: بچهای خونگرم و دوستداشتنی بود. در بخش سر حد
شيروان اعتقاد دارند که اگر روز اول عيد نوروز يک کودک مؤدب و آرام به منزل آنها
بيايد، آن خانواده سالي پربرکت و خوبي خواهند داشت.
بدینجهت بيشتر مردم روستا مخصوصاً اقوام و خويشان دوست داشتند،
انوشيروان روز اول عيد بهعنوان اولين مهمان به منزل آنها بيايد تا به يمن وجود
ايشان خوشي را آغاز کنند.
اذن دخول
برادر شهید: براي زيارت امام
رضا به مشهد رفتيم. در حرم شروع به خواندن دعا و زیارتنامه کرد. گفتم: برادر! اول
برويم دور ضريح امام رضا (ع) زيارت کنيم. گفت:
زيارت کردن آداب خاصي دارد و فقط با بوسيدن ضريح و چرخيدن دور آن کار تمام نمیشود.
ما بايد ابتدا از پيامبر (ص) و ملائک و ديگر ائمهی معصومين (ع) اذن دخول بگيريم و
بعد به سمت ضريح برويم.
دستان گرهکرده
دوست
و همرزم شهید چنین نقل میکند: باهم در تشییعجنازهی يکي از شهداي شهرمان شرکت
داشتيم. مجري از تريبون، شعار مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل را تکرار میکرد و
همگي با مشتهای گرهکرده جواب میدادیم.
یکلحظه حواسم پرت شد و در حين شعار گفتن دستهایم پايين بود شهيد
فاضل گفت: جعفري! حواست کجاست؟ دستهایت را مشت کن و شعار بده.
پشتگرمی رزمندگان
یکی از دوستان و همرزمان شهید میگوید: يک روز عکسي از فاضل ديدم که با عدهای از جوانان در حال درو گندم بود. وقتي جويا شدم متوجه شدم او گروهي از بچههای جهاد و بسيج را سازماندهي کرده بود تا در فصل برداشت محصول گندم و جو به کمک مردم ضعيف و رزمندگان بشتابند و محصولات آنها را جمعآوری کنند. اين عمل بيشتر باعث پشتگرمی رزمندگاني میشد که در جبهه به سر میبردند.
منبع: اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران
استان خراسان شمالی