پیام آخرین نامهاش این بود؛ دیگر منتظر من نمانید
نوید شاهد: لطفاً خودتان را برای مخاطبان معرفی کنید.
مادر شهید: به نام خدا گلشن نیکدل هستم، مادر شهید حسین روحی از شهر قاضی توابع شهرستان مانه و سملقان.
نوید شاهد: لطفاً از دوران کودکی حسین برایمان تعریف کنید.
مادر شهید: حسین در شهر قاضی توابع شهرستان مانه و سملقان به دنیا آمد و در همانجا نیز بزرگ شد و تا 9 کلاس درس خواند.
نوید شاهد: لطفاً از رابطه شهید با خواهر و برادرانش تعریف کنید.
مادر شهید: خواهر و برادرانش را دوست داشت و همیشه به آنها احترام میگذاشت. هیچوقت بیاحترامی نمیکرد. خانمهای پیر و بچهها را دوست داشت، خیلی مهربان بود، از جبهه که میآمد به همه سرمی زد و خبرشان را میگرفت.
نوید شاهد خراسان شمالی: آیا در تظاهرات نیز شرکت میکرد؟
مادر شهید: بله شبها میرفت کمک بسیج و اگر کاری داشتند انجام میداد. شبی که فردا صبحش تظاهرات بود تا صبح نمیخوابید.
نوید شاهد : چطور شد شهید تصمیم گرفت به جبهه برود؟
مادر شهید: میگفت: مادر جان تو را باید یک روز ببرم جبهه تا ببینی چقدر بچه اینجا جمع میشوند و بی بابا میشوند. من باید به جبهه بروم.
نوید شاهد خراسان شمالی: چند سال در جبهه حضور داشت؟
مادر شهید: 4 تا 6 سال و بعد شهید شد.
نوید شاهد خراسان شمالی: آیا به مرخصی هم میآمد؟
مادر شهید: بله
نوید شاهد خراسان شمالی: روحیه شهید بعد از اولین اعزامش به جبهه و عملیاتی که در آن شرکت داشته چگونه بود؟
مادر شهید: بعد از عملیات کربلای 4 که به خانه آمد بدنش زخمی بود و خون میآمد. اجازه نمیداد که من ببینم خودش پانسمانش را عوض میکرد. 18 روز مرخصی داشت ولی با شروع کربلای 4 رفت.
من اجازه رفتن نمیدادم گفتم، با دست زخمی میخواهی به کجا بروی؟ حسین گفت: اگر با دندانم باشد میروم. لباسهایش را جمع کرد و برای رفتن آماده شد، گفت: مادر من دیشب خواب دیدم که یکی آمد من را سوار کرده گفت بیا برویم ببین جبهه چه خبره؟ وقتی از آقا پرسیدم گفت: که اما زمان هستم، منم گفتم حالا که این خواب را دیدی پس به جبهه برو.
نوید شاهد: بفرمایید آیا تابهحال از شهید خوابی دیدهاید یا نه؟
مادر شهید: همان موقع که زخمی شده بود خواب دیدم که در یک میدانی جنگ میشود، دیدم پای پدرش زخمی شد آمد گفت: مادر گریه نکن صلوات بفرست خوب میشود.
دفعه دوم خواب دیدم بر سر مزار شهید هستم و صدای قرآنی میآید، وقتی به اطرافم نگاه کردم دیدم حسین است و قرآن و میخواند گفتم: حسین جان مگر تو شهید نشدهای؟ او گفت: مادر همیشه برایم قرآن بخوان و خدا را شکر کن.
نوید شاهد: چگونه فهمیدید حسین به شهادت رسیده است؟
مادر شهید: نزدیک عید بود، دختر بزرگم گفت بیا برویم برای بچهها خرید کنیم من گفتم: پسرم شهید شده و من نمیآیم چون به من الهام شده بود.
نوید شاهد خراسان شمالی: آیا خاطره دیگری از شهید به یاد دارید، برای مخاطبان تعریف کنید؟
مادر شهید: همزمان باهم سه تا از افراد خانوادهام در جنگ بودند (برادرم، فرزند دیگرم و خود شهید) این بچه آنقدر آمادگی قلبی برای شهادت داشت که ما همیشه میگفتیم نکند شهید بشود، چون همیشه در خط مقدم جلوتر از رزمندگان دیگر بود ما آمادگی داشتم که خبر شهادتش را برای ما بیاورند.
آذرماه بود که نامهای به دستم رسید دستخط شهید بود و در آن ضمن خداحافظی نوشته بود که خوابدیده امام حسین ایشان را دعوت کرده است او در نامهاش نوشته بود: دیگر منتظر من نمانید. چند ماه گذشت که خبر شهادت حسین را به ما اعلام کردند.
منبع: اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان شمالی
تنظیم/ مریم سلاخی