«ققنوس و ماه» برگی از ایثارگریهای "پروین رنجبریان" از بانوان خراسان شمالی
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ کتاب ققنوس و ماه مستند داستانی خاطرات بانوی ایثارگر "پروین رنجبریان" است که با نگاهي تازه جمعآوری
شده است. حکایت این داستان آنقدر شیرین و
خواندنی است که میتواند تا سالیان سال نقل محفل جوانان باشد. این کتاب در 1000 نسخه
و 76 صفحه توسط معصومه
وحدانی نوشته شده و سال 1399 در انتشارات معبر به چاپ رسیده است.
"پروین رنجبریان" از جمله زنان مبارز و بیدارگر است که همقدم و همراه با سایر اقشار انقلابی و ظلم ستیز در عنفوان جوانی علیه رژیم پلید ستم شاهی مبارزه کرد و از سنگر مدرسه تا صفوف تظاهرات و قیام در کنار مردم نستوه و آزادیخواه قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کسوت دفاع از نظام جمهوری اسلامی ایران درآمد.
او با حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل، در مناطق جنگی زینبوار و فرشتهگون به مجروحان رسیدگی میکرد و پس از آن نیز در پشت جبهه، خدمت به خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران را انتخاب کرد.
«پروین رنجبریان» در سی ام شهریور ۱۳۴۱ در «بجنورد» مرکز استان خراسان شمالی به دنیا آمد و هفتمین فرزند خانواده رنجبریان است و پدر او «حبیبالله رنجبریان» معلمی وارسته بود.
در مقدمه این کتاب آمده است:
بلندآوازه باد نام شیرزنان سرزمینم که در مهرورزی، نجابت آیههای سبز لطافتاند و در صیانت از شرف و حیثیت، نماد شجاعت. چه آنان که سمند صاعقه را پای در رکاب نهادند و در میادین رزم حماسهساز شدند و چه آنان که مردانشان را از زیر آب و آینه و قرآن و اسپند گذراندند و تا گذرگاههای سرخ شهادت بدرقه کردند.
فرهمند و مانا باد نام بانوانی که با تأسی از بزرگ بانوی کربلا، زینب کبری (س)، عشقبازی یاران حسین (ع) را به نظاره نشستند و صبوری ورزیدند و گاه در سنگر روشنگری و بیداری، غربت جبهههای غرب و جانفشانی مجاهدان عاشق در مرزهای جنوب را در گوش تاریخ شروه خواندند.
قسمتی از متن کتاب:
روز دوازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ را خوب به خاطر دارم. اولین رأیگیری پس از پیروزی انقلاب برای تعیین نظام حاکم بر کشور برگزار شد. یازدهم فروردین ۱۳۵۸ ما جزو گروهی بودیم که به روستای درصوفیان رفتیم. در گروه ما یک آقای روحانی به نام آقای لشکر بلوک و آقای معصومیان (فرهنگی) و یکی دو مرد دیگر بودند که الان نام آنها را به خاطر ندارم. وقتی مادر فهمید من تنها خانم گروه هستم اجازه رفتن نداد و ناچار ناهید را با خودم همراه کردم. هنوز زمین در سیطرهی سرمای زمستان بود. سوار جیپ شدیم. به دلیل گلولای و بارش برف و باران عبور و مرور بسیار سخت بود. باید از رودخانه میگذشتیم.
شب فرا رسید و مردم روستا به کمک ما شتافتند. برای استقرار و توجیه به منزل کدخدا رفتیم. کدخدا از ما استقبال کرد و ما را به خانهی خود که بالای کوه قرار داشت برد. اتاق کوچک تاریکی را در اختیار من و ناهید قرار دادند. ناهید میترسید و تا صبح بیدار بود. صبح بلافاصله به مسجد روستا رفتیم و صندوق رأیگیری را مستقر کردیم و تا شب به کار رأیگیری مشغول بودیم. خوشبختانه پس از اعلام آرا در کل کشور ۹۸ درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده بودند.
دوران سختی بود. منافقین که قبل از انقلاب «مجاهدین خلق» نام داشتند تغییر موضع سیاسی و ایدئولوژی دادند و متأسفانه راه خود را از انقلاب جدا کردند. آنها گمان میکردند انقلاب ارثیهای است که باید از آن سهمی داشته باشند. امام (ره) در سخنرانی هایشان پرده از چهره کثیف و زشت منافقین برداشتند. دفتر منافقین در بجنورد در خیابان امیریه شمالی بود؛ ساختمانی قدیمی که به شهربانی کهنه شهرت داشت.
منافقین نمایشگاههای مختلفی در سطح شهر برگزار میکردند و سعی در اغوای جوانان داشتند. برپایی نمایشگاه عکس و سخنرانی در گوشه و کنار شهر از اهم فعالیتهای آنها بود. گروهک منافقین در ادامهی تلاشهای خود، جوانان انقلابی را شناسایی و ترور میکردند. شهید علی رهآموز و شهید محمدتقی ابراهیمی از شهدای ترور در شهرستان بودند که به دست همین گروهک به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/