آخرین اخبار:
کد خبر : ۴۷۷۵۴۲
۰۰:۰۸

۱۳۹۹/۰۱/۲۱

مادر قهرمان

مادر شهید " رحیم سوار سیم " خاطره ایی از فرزند شهیدش نقل می کند که حال و هوای روزهای سخت جبهه را بیان می کند. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از خاطرات دعوت می کند.
نویسنده :
مریم شیرعلی


به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید رحیم سوار سیم در سوم شهريور 1345، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش روبخير نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364 ، در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و پا، شهيد شد. پیکر او را درشهيدآباد زادگاهش به خاك سپردند.

آنچه می خوانید خاطراتی به نقل از مادر شهید " رحیم سوار سیم "  است که تقدیم حضورتان میگردد.

مادر قهرمان

وقتی رحیم بود کارهای خانه را او انجام می داد چون من از ۸ صبح تا ۸ شب در ستاد پشتیبانی جنگ دزفول کار می‌کردم با اینکه شوهرم به رحمت خدا رفته بود و بزرگ کردن چهار فرزند پسرم روی دوشم سنگینی می کرد اما می خواستم کاری برای رزمندگان اسلام انجام بدهم کار تدارکاتی در ستاد که کم شد به بیمارستان می رفتم و لباس و پتو و ملحفه های خونی آنجا رامیشستم

 وقتی خسته به خانه می‌آمدم پسرم رحیم به من روحیه می داد و می گفت :« مادر قهرمان و دلاورم به خانه آمد»

 رحیم که در جزیره مجنون شهید شد بیشتر کارهای ستاد را در خانه انجام می‌دادم .حبوبات کشمش و برنج پاک می‌کردم و اورکت های خونی را می شستم آن قدر اورکت  شسته بودم که یکی از خواهران پرسید:« توی خانه ماشین لباسشویی دارید» من تا آن روز نمی دانستم که چنین ماشینی وجود دارد

 جواب دادم :« خیر خودم آنها را می شویم»  اول اورکت ها را توی آب می خیساندم و سپس با پاهایم آنها را ورز می دادم تا خون ها پاک شود سپس با پودرهای رختشویی که به من می دادند آنها را می شستم به هنگام این شست و شو ها لباس هایم خونی می شد ولی من آنها را با پودر لباسشویی بیت المال نمی شستم و می گفتم:« برای من حرام است»

 بچه های بسیجی ماشین ،ماشین برایم اورکت خونی می آوردند وقتی از لای لباس رزمندگان تکه گوشت و استخوان  بدن آنها بیرون می افتاد جگرم می سوخت هم برای مادران شهدا دلم می سوخت و هم برای فرزند مفقودم.


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه