وداع آخر شهیدِ ثانی
متنی که در زیر ملاحضه می کنید خاطرات همسر بزرگوار شهید است که در شصت و یکمین سالروز ولادت این شهید بزرگوار منتشر می شود .
وداع
شبی که می خواست اعزام شود حال و هوای عجیبی داشت و خوابش
نمی برد ولی من خوابم برده بود و بعدا در وصیت نامه اش نوشته بود زمانی که همسر
خواب بود دوتا بچه هایم را از زیر پتو در آوردم و در حالی که خواب بودند با آنها
صحبت کردم و آنها را بوسیدم و با آنها خداحافظی کردم با خودم گفتم : اگر به مرخص آمدم قطعا فرزندانم بزرگ
شده اند و این آخرین وداع شهید با فرزندانش بود و هرگز فرزندانش را ندید.
شهادت در غربت
خلیل در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و چون علمیات در سلیمانیه
عراق بود به دوستانش سفارش کرده بود که من دیشب خواب دیده ام به شهادت می رسم ،
شما را به زهرا قسم اگر شهید شدم من را در خاک غربت نگذارید و جنازه ام را به
فرزندانم تحویل دهید و موقع بع منزلم رفتید و فرزندانم را را دیدید از جانب من آنها را ببوسید که همان طور هم شد دوستانش تعریف می کردند : زکانی که خلیل به شهادت رسید باران شدیدی می بارید و دوستانش به سختی پیکر شهید را به خاک ایران رساندند و به قول خود عمل کردند از آن موقع هر وقت دوستانش به دیدار ما می آمدند فرزندانم را می بوسیدند و می گفتند این از جانب پدرتان است.
منبع : پرونده فرهنگی شهید