آقای معاون! بخوان متوجه میشوی

تا از در وارد شد، نامه ای را گذاشت روی میزم.
پرسیدم: این نامه ی کیست؟! گفت: آقای معاون! بخوان متوجه میشوی.
نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
با تعجب خیره ماندم توی صورتش و گفتم: آقای شهردار شما به خودتان؟!
خندید و گفت: این نامه را ببر بده به مسئول قیر و گونی شهرداری.
گفتم: حاج آقا جان قربان این مرامت بروم. اگر نامه را به مسئول قیر و گونی بدهم می گذارد توی نوبت و ممکن است خیلی طول بکشد.
نفسش را با خنده کوتاهی بیرون داد و گفت: خوب طول بکشد. درست است که هر روز خانمم می گوید که سقف دارد خراب می شود روی سرمان، اما مگر خون ما از خون بقیه رنگین تر است؟