آخرین اخبار:
کد خبر : ۴۶۸۴۷۰
۱۳:۴۳

۱۳۹۸/۰۹/۰۵

قسم جلاله مادر شهیدان رضایی

من برای محمد حسن هم که چهل و پنج روز جنازه اش نیومد خیلی بی قراری نکردم بعد ازچهل و پنج روز آوردنش تو امامزاده من هم رفتم وصورتش رو بوسیدم یه مو هم از بچه ام کم نشده بود .... آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با " اقدس جاجرمی " مادر شهیدان " محمدحسین و محمدحسن رضایی " است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
نویسنده :
حمیدرضا گل هاشم


به گزارش نوید شاهد سمنان شهید محمدحسين رضايي يكم فروردين 1345 در شهر بسطام از توابع شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش علي‌اصغر، كارگر بود و مادرش اقدس نام داشت. دانش‏آموز چهارم متوسطه در رشته اقتصاد بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهاردهم فروردين 1366 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به صورت، گردن و كتف، شهيد شد. پيكر وي را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.

 شهید محمدحسن رضايي بيست و سوم شهريور 1347 در شهر بسطام از توابع شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش علي‌اصغر، كارگر بود و مادرش اقدس نام داشت. دانش‏آموز اول متوسطه در رشته اقتصاد بود. به عنوان بسيجي عازم جبهه شد. بيست و نهم ارديبهشت 1365 در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت تركش و سوختگي به شهادت رسيد. مدفن او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با " اقدس جاجرمی" مادر شهیدان محمدحسین و محمدحسن رضایی جلب می کنیم:

مادر شهیدان رضایی: تا آخرین نفس ایستاده ایم

نوید شاهد سمنان: مادر جان وقتی خدا محمد حسین رو به شما داد، قبلش فرزند دیگری هم داشتید ؟

مادر شهید: بله شیخ رضا اولین فرزندم بود . بعدش محمد علی به دنیا اومد . بعد ازاون هم خدا یه دختر به من داد که فوت کرد وبعد خدا محمد حسین رو به من داد .

نوید شاهد سمنان: از آنجایی که دامادتون هم جبهه بوده وشهید شده، وقتی محمد حسین اولین بار می خواست به صورت بسیجی جبهه برود، شما چطور راضی شدید ؟

مادر شهید: من مشهد بودم. رفته بودم خونه ی پسرم. تلویزیون اعلام کرد هر رزمنده ای شصت نفر با خودش بیاره. من اومدم وگفتم: ننه تلویزیون این رو گفته. گفت: من رفتم خودم ثبت نام کردم. گفتم: خوب کاری کردی.

من جلوی بچه هام رو نگرفتم . یه روز اومد به من گفت: فردا میخوام برم جبهه و من هم اصلا مخالفت نکردم . گفتم: خدا همراهت باشه . من چادرم رو به کمرم بسته بودم وتا صبح تو تکیه برای جبهه نون می پختیم . فقط سرتنور غذای خودم رو می خوردم ولی نون برای شوهر و بچه هام خونه نمی بردم.

نوید شاهد سمنان: خاطره ای از محمدحسین و محمد حسن دارید؟

مادر شهید: الآن خاطره ای یادم نمیاد، ولی تو مکه خواب دیدم. قبل از شهادت محمد حسین خواب دیدم دسته اومده تو امامزاده . همه شون مرد بودند . من جلوی یه مغازه سرسه راه داشتم تماشا می کردم . یه خانم آمد به من گفت: حاج خانم این دسته میخواد بیاد خونه ی شما .

گفتم: خدا مرگم . خونه ی من که همه اش خراب شده . همه اش شن و آجره .

گفت: یعنی دوست نداری ؟

گفتم: چرا دوست دارم ولی خونه ام هنوز آماده نشده .

یه پل گشاد بود. دسته که از امامزاده اومد از زیر پل رد شدند و اومدند. من هم گفتم: چرا ازروی پل نیومدند. خانم گفت: دارن میان خونه ی شما. دیگه اون موقع هردوشون شهید شده بودند.

خلاصه دسته اومد و یه منبر هم بود . روضه خواندن وسینه زدند . از در وسط خونه رفتند تو خیابان سمت امام رضا (ع) . محمد حسن این طرف ایستاده بود و محمد حسین اون طرف ایستاده بود . این خواب رو که دیدم هردوشون شهید شده بودند.

نوید شاهد سمنان: مادرجان از محمد حسن بگویید. وقتی گفت: میخواهم بروم جبهه شما هم راضی بودید ؟ چند بار رفت و آمد که شهید شد ؟

مادر شهید: بله من راضی بودم. یه بار رفتند و با هم اومدند. یکی از فامیل های من شهید شده بود و ما شام دعوت بودیم . وقتی اومدیم دیدم رزمنده ها دارن میان. من گفتم: حالا ببینم بچه های من هم اومدند؟

گفتند: آره اومدن رفتن خونه. دیدم رفتن خونه همسایه مون. همه می گفتند: این زن چه دلی داره.

گفتم ، این چه حرفیه ؟ شما بشین ببین تو جنگ کی برنده میشه !!

نوید شاهد سمنان: پس مادرجان مثل خیلی ازمادرشهدا شما هم صبوری کردید؟

مادر شهید: بله همین طور بود. به من گفتند: دیدی روزی که میگفتی توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد، اثر داشت !! (چون من در همه تظاهرات ها حضور داشتم و شعار میدادم).

گفتم: چیزی نشده. تا آخرین نفس هم ایستادم.

نوید شاهد سمنان: برای پیکر شهداتون چشم انتظاری هم کشیدید ؟

مادر شهید: نه من برای محمد حسن هم که چهل و پنج روز جنازه اش نیومد خیلی بی قراری نکردم بعد ازچهل و پنج روز آوردنش تو امامزاده من هم رفتم وصورتش رو بوسیدم . یه مو هم از بچه ام کم نشده بود .

نوید شاهد سمنان: مادر جان هرو شهید در وصیت نامه شان به چه چیزی سفارش کردند ؟

مادر شهید: می گفتند: کاری نکنید که امام خمینی (ره) از ما برنجه.

نوید شاهد سمنان: به عنوان مادری که دو تا شهید تقدیم این سرزمین کرده . و خواهرزاده اش که دامادش بوده هم شهید شده . ازمردم ومسئولین چه انتظاری دارید ؟

مادر شهید: به آیه های قرآن قسم ما هیچ پولی نگرفتیم.

نوید شاهد سمنان: مادرجان وقتی واردشدم فهمیدم شما منزلتون رو برای شهداء حسینیه کردین . ازبعد ازشهادتشون این کار وکردین ؟

مادر شهید: بله همیشه قصدم همین بود . وقتی هم حاج آقا زنده بود پا به پای هم این خونه رو ساختیم . هرکسی اینجوری زحمت بکشه به همه چی میرسه.

نوید شاهد سمنان: تو حسینیه مراسم دعا هم برگزار می کنید ؟

مادر شهید: بله تو تولد و وفات ائمه مراسم میگیرم. پسرم، دخترم و عموم کمک می کنند.

نوید شاهد سمنان: مادرجان ممنونم که وقتتون رو به ما دادین ، خسته نباشید .

مادر شهید: التماس دعا.



گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه