زندگینامه شهید محمد حصاری
شهید محمد حصاری، شهید دفاع مقدس به خانواده خود می گوید: در تشييع ام گريه نكنيد كه مبادا دشمن خوشحال شود. هر گريه كه داريد براى سرور شهيدان امام حسين(ع) گريه كنيد. فرزندانم را نگذارید گريه كنند، دل آن‏ها را به صحراى كربلاى حسين(ع) و ابوالفضل(ع) ببرید. براى آن‏ها بگویید كه فرزندان امام حسين(ع) در مدينه چشم به راه امام بودند. از شهداى كربلاى ايران براى آن ‏ها صحبت كنيد تا دل آن ‏ها آرام بگيرد.»  
زندگینامه شهید محمد حصاری

نویدشاهد: محمّد حصارى، فرزند غلامرضا در تاريخ اوّل آبان ماه سال ۲۳۲۰ در روستاى الاجگرد چشم به جهان گشود. قرآن را نزد پدر آموخت و بسيار آن را تلاوت مى ‏نمود. او به خواهر و برادرهاى بزرگ‏ ترش بسيار محبّت مى ‏كرد. اگر از لحاظ مالى در مضيقه بودند، وقتى به منزل آن ‏ها مى ‏رفت، مقدارى پول در زير فرش مى ‏گذاشت بدون آن كه به آن ها بگويد.

خواهر شهيد مى ‏گويد: «او به مادرم بسيار محبّت مى‏ كرد. در روستا مزارى به نام شاهزاده على اصغر كه مرقد ايشان در بالاى تپّه بود و مادرم نمى ‏توانست برای زبارت به بالاى كوه بيايد، شهيد به مادرم مى‏ گفت: نذر كردم شما را به پشت بگيرم و به بالاى تپّه ببرم و اين كار را كرد.»

به مسجد مى‏ رفت و نمازش را سر وقت مى‏ خواند. بيشتر كتاب‏ هاى دينى را مطالعه مى ‏كرد. آرزو داشت نانى از راه حلال پيدا كند. مشكلات را تا مى‏ توانست حلّ و فصل مى ‏كرد. وقتی كه عصبانی مى‏ شد دو ركعت نماز مى‏ خواند و به مسجد مى‏ رفت. محمّد به شغل موتورسازى علاقه داشت.

در ۱۶ سالگى ازدواج كرد كه ثمره‏ اين ازدواج ۹ فرزند است. يك‏بار يكى از فرزندان مريضش را پاى برهنه به دكتر برد و به خاطر فاصله‏ بسيار خانه تا مطّب دكتر پاهايش زخمى شده بود.

به فرزندان خود توصيه مى ‏كرد: «راه مرا ادامه دهيد. من آرزو دارم كه شهيد شوم. آن وقت گريه و زارى نكنيد كه دشمن شاد شود».

قبل از انقلاب در راهپيمايى‏ ها شركت مى ‏كرد. مسجدى را قبل از انقلاب پايه ‏ريزى كرده بود كه بعد از پيروزى انقلاب تکمیل کرد. با شروع جنگ تحميلى، به خاطر فرمان امام(ره) و احساس تكليفى كه مى‏ كرد، به جبهه ‏هاى حق عليه باطل شتافت. براى دين، مذهب و حجاب به جبهه رفت. براى تداوم انقلاب جبهه را بر همه چيز ترجيح داد و مى ‏گفت: «در جبهه اگر بتوانم يك ليوان آب به دست رزمنده ‏اى بدهم براى من همين بس است.» شهيد، در بسيج مردم را براى جبهه آموزش مى‏ داد.به زن‏ ها توصيه مى ‏كرد «در پشت جبهه فعّاليّت داشته باشيد».  به خواهرش تأكيد مى ‏كرد: «مبادا همسر و بچّه‏ هايت را از رفتن به جبهه باز دارى؛ بگذار به جبهه بروند.» به همه‏ مى ‏گفت: «به جبهه برويد و جبهه ‏ها را خالى نگذاريد.»

در سال ۱۳۵۸ عضو سپاه شد و اوّلين بار براى شكست حصر آبادان راهى جبهه گرديد. در جبهه فرماندهى گردان امام‏ حسين(ع) را بر عهده داشت. در عمليّات ‏هاى والفجر ۳، والفجر۴، خيبر، بدر و رمضان حضور داشت.

در كارها پيش ‏قدم بود. با توجّه به اين كه فرمانده بود، ولى خود جلوتر از نيروها حركت مى کرد.

همرزم شهيد مى ‏گويد: «در عمليّات والفجر ۳ قرار بود گردان مانور بدهد. شهيد حصارى بسيار حسّاس و دقيق بود تا بتواند موانع عراقى‏ ها را طورى از سر راه بردارد که حداقل تلفات را داشته باشد.»، همچنين مى ‏گويد: «ما حدود ۶۰ نفر از استان خراسان بوديم كه عازم جبهه‏ هاى حق عليه باطل شديم. در پادگان امام حسن(ع) تهران قرار بود آموزش نظامى به ما دهند. از شهيد سؤال كرديم: در كجا آموزش خواهند داد؟ شهيد حصارى گفت: ما تحت امر امام(ره) هستيم. هر جا صلاح باشد همان جا آموزش مى ‏بينيم.» در اهواز يك هفته آموزش دادند كه حمله حصر آبادان شروع شد و ما به آن‏جا اعزام شديم. شهيد مى ‏گفت: دعا كنيد كه با اين آموزش كم بر دشمن پيروز شويم.»

همرزم شهید در ادامه مى‏ گويد: «در عمليّات والفجر ۳، او فرمانده گردان يداللّه بود. با معاونش شهيد قاسم موسوى براى طرح عمليّات بحث مى ‏كردند و شهيد حصارى بسيار فنّى عمل مى ‏كرد. در والفجر ۳ محور عمليّاتى گردان منطقه‏ اى بسيار سخت بود. گردان شهيد حصارى محور حسّاس تيپ امام موسى‏ بود كه آن ‏ها بسيار موفّق عمل كردند و توانستند بسيارى از عراقى‏ ها را به هلاكت برسانند و عدّه ‏اى را نيز به اسارت بگيرند.»

خواهر شهيد مى ‏گويد: «تازه از جبهه آمده بود. با همان پوتين ‏ها نمازش را خواند و غذايش را خورد. مى ‏خواست بخوابد. به او گفتم: چرا با كفش مى ‏خوابى؟ گفت: ما هميشه در حال آماده باش هستيم. شما ناراحت نباشيد.»

وی همچنين مى ‏گويد: «قبل از شهادت پايش مجروح شده و در بيمارستان بسترى بود. به ملاقاتش رفتم كه مى ‏خواست مرخّص شود. گفتم: هنوز پايت خوب نشده است. گفت: مى‏ خواهم بروم. چون اگر بروم ده نفر ديگر نيز با من مى ‏آيند.»

همرزم شهيد مى ‏گويد: «در عمليّات بدر پايش تير خورد. بدون توجّه به جراحت پايش، در جلساتى كه براى آمادگى نيروها برگزار مى ‏شد، حضور داشت. شهيد حصارى مشكلات و نيازهاى گردانش را مطرح نمى ‏كرد كه مثلاً اين امكانات را نداريم، نمى ‏توانيم عمليّات را انجام دهيم.» مى ‏گفت: هدف عمليّات منوط به اين چيزها نيست.»

همسر شهيد مى‏ گويد: «شهيد هر وقت از جبهه صحبت مى‏ كرد، مى‏ گفت: «برادرهاى بسيجى در جبهه هستند كه يك پا و يك دست دارند، ولى در جبهه حضور دارند و به رزمندگان كمك مى ‏كنند.»

علاقه خاصّى به امام(ره) داشت. هر زمان صحبت های امام(ره) از تلويزيون پخش می شد، شيشه‏ تلويزيون را می بوسید.

او يكپارچه معنويّت بود. در دعاهاى توسّل، كميل و زمزمه‏ هاى نيمه شب با تمام وجود در معنويّت غوطه ‏ور می شد. بعد از عمليّات به فكر مرخصّى نبود.

همرزم شهيد  مى‏ گويد: «من هر وقت از شب بلند مى ‏شدم شهيد حصارى را پيدا نمى‏ كردم. به دنبال او كه مى ‏گشتم و او را در حال نماز شب مى ‏ديدم.»

خواهر شهيد نیز مى‏ گويد: «آخرين بارى كه مى‏ خواست به جبهه برود، گفت: به مادر نگوييد كه من به جبهه مى ‏روم، ناراحت مى ‏شود. همچنين گفت: امكان دارد كه ديگر بر نگردم، سلام مرا به مادر برسان. اين آخرين بارى بود كه برادرم را ديدم.»

شهيد حصارى قبل از شهادت خواب ديده بود كه شهيد دهنوى به او گفته بود: «نزد ما بيا. دلمان برايت تنگ شده است.»

او قبل از هر عمليّات غسل شهادت مى‏ كرد كه زمان به شهادت رسيدن طاهر باشد.

محمّد حصارى در تاريخ ۲۲ اسفند ۶۳، در جبهه‏ مجنون به شهادت رسيد و پيكر مطهّرش مفقود الأثر مى ‏باشد.

شهيد در وصيّت ‏نامه‏ خود اين چنين مى ‏گويد: «سلام به پدر و مادرم كه با رنج و زحمت مرا بزرگ كردند و به اين راه مقدّس فرستادند. من آگاهانه به جبهه‏ حق و راه اسلام و قرآن آمدم. هر چه داريم از رهبر عزيز و اين انقلاب مردمى داريم. اين انقلاب و اين راه اسلام و رهبر عزيز، همان راه پيغمبر(ص) است.»

به همسر خود مى ‏گويد: «از همسر مى‏ خواهم كه فرزندانم را به همين راهى كه من رفته‏ ام بفرستيد. و از فرزندان عزيزم مى ‏خواهم كه تا آخرين قطره خون از رهبر عزيز و انقلاب دست بر نداريد.»

همچنين مى ‏گويد: در تشييع ام گريه نكنيد كه مبادا دشمن خوشحال شود. هر گريه كه داريد براى سرور شهيدان امام حسين(ع) گريه كنيد. فرزندانم را نگذارید گريه كنند، دل آن‏ها را به صحراى كربلاى حسين(ع) و ابوالفضل(ع) ببرید. براى آن‏ها بگویید كه فرزندان امام حسين(ع) در مدينه چشم به راه امام بودند. از شهداى كربلاى ايران براى آن ‏ها صحبت كنيد تا دل آن ‏ها آرام بگيرد.»

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده