مادر حلالم کن!
آنچه می خوانید خاطره ای از خواهر شهید است:
شجاعت و خلوص نیت
یکی از فرماند هان شهید بزرگوار می گفت یک بار شهید علی اصغر رازقی از من سو ال کرد علت اینکه بچه های خراسان این قدر زیاد کار می کنند دلیلش چیست فرمانده ایشان در مقابل پاسخ ایشان گفته بود شجاعت نیت وخلوصی که در بچه های خراسان می بینم و توانایی کارهایی راهم که مادر اختیار آنها قرار می دهیم وانها به خوبی به وظیفه ای که دارند عمل می کنند .
دیگر باز گشتی نخواهد بود
علی اصغر آدمی بود که بدون مشورت دیگران هیچ کاری را انجام نمی داد و حتما نیاز به مشورت را برای خودش یک امر ضروری می دانست وبا همکاری پدر ومادر سعی می کرد کار های خودش را انجام دهد کار هایی را که انجام می داد با مادرمان در میان می گذاشت و بیشتر با مادرم درد و دل می کرد وراز های درونش را به وی می گفت زمانی که شهید بزرگوار می خواست برای آخرین بار به منطقه برود حدود 22 ماه از خدمت سربازی سپری شده بود و فقط 2 ماه به اتمام خدمت سربازی مانده بود علی اصغر یک روز در راهروی خانه پدرم در گوشه ای نشسته بود و مشغول گریه کردن بود و مطلبی با این عنوان به مادرمان می گفت مادر حلالم کن من این بار که به جبهه بروم دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود مادر ما به این امر اعتراض می کند ومی گوید این چه حرفی است که شما میزنی دو ماه بیشتر از خدمت شما نمانده است به امید خداوند این 2 یا 3 ماه همه سلامتی تمام میشود نزدیک به دو یا سه بار این مطلب را تکرار کرد واین آخرین دیدار مادر با علی اصغر بود .
بمباران
روزی علی اصغر از تهران برای ما زنگ زد که ما در تنگه قاسم آباد کر مانشاه حضور داریم روز بعدش نیرو های عراقی آن منطقه را شناسایی و بمباران کرده بودند علی اصغر جز ء نیروهای تازه رسیده بود وبا بمباران به درجه رفیع شهادت نایل میشود.
منبع : پرونده فرهنگی شهید