دیدار به قیامت
شوق و علاقه عباس به جبهه
عباس شوق بسیاری به جبهه داشت وعشق به خدا وشهادت همچنین سرافرازی میهن در سرتاسر وجودش متجلی شده بود. تصمیم گرفت که ترک تحصیل کند وبه جبهه های حق علیه باطل عازم گردد.چون خود را یک بسیجی و یک مرد جنگ می دانست از پدرش خواهش کرد که با اعزام او به جبهه موافقت کند و پدرش نیز به خاطر سن کمش وبه دلیل قد کوتاهی که داشت و همچنین به دلیل اینکه برادرانش قاسم وعلی اصغر قبل از رفتن او در جبهه حضور داشتند با رفتن عباس به جبهه مخالفت کرد. اما سرانجام با اصرار بیش از حد خود والدینش را راضی کرد وچون خود را همیشه آماده جنگ می دید از همه چیز خود گذشت و آماده اعزام به جبهه شد. سپس اولین بار که یک گروه از بسیجیان را اعزام کردند خود را آماده کرد که به همراه دوستانش برود ولی به خاطر قد کوتاهی که داشت او را اعزام نکردند. او اسم خود را در گروه دوم از اعزامیان نوشت که با خواهش والتماس او را اعزام نمودند.
انتظار آخرین دیدار با برادران
شهید برای اولین بار از بجنورد راهی شلمچه شد . وقتی به سلامت برگشت بعد از آن برای بار دومی که می خواست اعزام شود آخرین خداحافظی را با خانواده خود کرد و در انتظار این بود که برای آخرین بار دو تا از برادرانش را که در جبهه حضور داشتند ببیند. عباس در انتظار قاسم و علی اصغر و آن دو در انتظار عباس. ولی آنها هیچ وقت یکدیگر را ندیدند. عباس به دوستانش گفته بود که دیگر بر نمی گردم ، اگر خدا بخواهد یا با پیروزی برمیگردم یا شهید خواهم شد وجنازه ام بر می گردد. شهید عباس یزدانی در حین انجام ماموریت در اثر انتشار گاز سمی وشیمیایی در اواخر اسفند سال 1366 در محلی به نام ماووت به درجه رفیع شهادت نایل شد. سپس پیکر پاکش به بجنورد منتقل شد و در مزار شهدای روستای خراشا در خاک آرام آرامید.
روحش شاد ویادش گرامی...
منبع : پرونده فرهنگی شهید