شنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۰۷
شهید والامقام عباس پهلوان پانزدهم اردبیهشت 1317 در شهرستان فاروج دیده به جهان گشود ور از طریق پشتیبانی جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد و در نهایت در چهارم اسفند 1365 در عملیات کربلا 5 در شلمچه به مقام شهادت نائل گردید.

نوید شاهد خراسان شمالی ؛ آدرس شهید پهلوان را در واقع در فاروج می یابیم و به منزل شهید می رویم در منزل را به صدا در آوردیم بعد از چند لحظه صدایی از آیفون به گوش رسید که مار را به خانه دعوت می کرد در باز شد و ما داخل شدیم وقتی وارد منزل شدیم باصحنه ای روبه رو شدیم که اصلا فکرش رانمی کردیم سه تا از دختران شهید را دیدم که بسیجی پایگاه خدمان بودند و ما تاکنون نمی دانستیم پدر آنها شهید شده است.

ویژگی های بارز شهید : شهید فرد خیلی  محترمی بود همیشه در خوردن ، سلام دادن و غیره کودکان را مقدم تر می دانست و سعی می کرد به کودکان و جوانان احترام خاصی بگذارد .

خاطراتی به نقل از همسر و فرزندان شهید عباس پهلوان

لحظات ماندگار:دختر شهید می گوید وقتی پدرم بعد از هرچند ماه به خانه بر می گشت هر کجا می رفت مرا با خودش می برد و حتی شبها هم در آغوش گرم خخود می خواباند . من در آن سالها که هفت سال بیشتر نداشتم وقتی می دید ناراحت و یا نگران هستم کنارم می نشست و با من دردل می کرد. الان هم که شهید شده هروقت مشکلی دارم و نگران هستم به خوابم می آید و مرا راهنمایی می کند . یک شب خواب دیدم که در مجلس جشن بزرگی هستم مردی جوان با کت و شلواری سفید به تن به جلو آمد از او پرسیدم آقا شما عباس پهلوان را نمی شناسید جواب دخترم دخترم من خودم هستم مرا نمی شناسی ؟ وقتی شناختمش با گریه از او خواستم پدرم دیگر از پیش ما نرو و او گفت گریه نکن دخترم دیگر نمی روم من زنده ام  و همیشه در کنار شماهستم

آخرین دیدار : همسر شهید می گوید دفعه آخر که عباس آقا می خواست به جبهه برود حال و هوای دیگری داشت کاملا دگر گون شده بود و فکر می کرد دیگر به این دنیا تعلق ندارد چندین با رگفت مرگ انسان واقا سخت است و ما باید خودمان با کارهایی که می کنیم مرگ خود را آسان کنیم و آسان از دنیا برویم ، بعضی ها فکر می کنند رزمنده ها برای پول و حقوق به جنگ می رند ، من می روم به جبهه تا بدانند کسی هم که ثروتمند است نیاز به مالو منال دنیا ندارد عاشق جنگ و جبهه و شهادت است .

همسر شهید می گوید : در مراسم تعزیه همسرم ، دختر کوچکم مریض بود من هم حال و هوای بدی داشتم ، یک شب آنقدر حالش بد شد که فکر می کردم می میرد من تا نیمه های شب روی سرش نشسته بودم و اشک می ریخیتم ناگهان دیدم همسرم وارد شد و کنار گهواره آمدو گفت چرا گریه می کنی ؟ گفتم فرزندمان مریض است و ممکن است بلایی به سرش بیاید و دست به روی سینه دخترم کشید و از آن به بعد من حتی کوچکترین بیماری رادبر روی دخترم ندیدم .

همسرشهید از نحوه شهادت همسرش چنین می گفت : عباس از طرف جهاد با یک عده دیگر برای خاکریز و سنگر سازی به جبهه اعزام شدند ابتدا چهل روز به مشهد مقدس برای آموزش رفتند و بعد هم به جبهه اعزام شدند اما در همین سنگر سازی چهارده نفر پشت سر هم رفتند و شهید شدند و عباس هم جزو نفرات اول بود که شهید شد.

خاطراتی به نقل از همسر و فرزندان شهید عباس پهلوان

نامه دختر شهید به پدرش : به نام خدا ، به نام اوکه گل نرگس رونویس کمرنگی از تیم خوابگاهی اوست و و انسان قطره ای است که از مژگان اوچکیده است من لحظه ای را تصور می کنم که پدرم در جلوی من ایستاده و در صورتی که بوی گل شقایق را می دهد به او می گویم کاش زنده بودی و دستان پر مهرت را بوسه می زدم پدرم من قولی را که به من و مادرم دادی را به یاد می آورم که گفتی می روی و زود بر می گردی ولی انگار مثل کبوتری پرکشیدی و به سوی ایزد منان رفتی را خوب به یاد دارم .

پدرم من الان به وصیت نامه ات عمل کردم و به حجابم که حجاب فاطمی است عمل کردم و هنگامی که عکست را می بینم انگار به من لبخند می زنی ، پدرم دوست دارم فقط یک یک لحظه تو را ببینم و بوی پدر را که غریب ترین بوهاست احساس کنم من هر شب در خواب برای تو نامه می نویسم و تو می خوانی و پاسخ می دهی .

فرازی از وصیت نامه شهید :

امروز بر همه واجب است برای یاری دین خدا به جبهه ها برویم این جنگ جنگ بین حق علیه باطل تست و با ید از دین و ناموس و کشورمان دفاع کنیم و همیشه گوش به فرمان امام خمینی باشیم و اورا یاری کنیم و به ندای او لبیک بگوییم و شماهم در پشت جبهه به فکر جبهه و رزمندگان اسلام باشید . از فرزندانم می خواهم که حجاب خود را رعایت کنند و با حفظ حجاب خود راه من را ادامه دهند .

منبع:  پرونده فرهنگی شهید

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده