شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۱:۲۸
سال 61 اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ماه بود که در پادگان شهید بهشتی بجنورد حدود بیست و دو روز آموزش دیدم بعد فرستادند مشهد و از آنجا اعزام شدم به ایلام غرب ، پادگان ظفر ، تیپ 21 امام رضا (ع) دسته 2، و در آنجا آموزش ویژه را دیدم بعد از آن اعزام شدم به قرار گاه کربلا در هفت کیلومتری دشمن ، در قرار گاه کربلا به عنوان تک تیر انداز و کمک آر پی چی زن زن تعیین شدم و بیست و چهار ساعت بعد مارا فوری بردند به خط مقدم که از دویست و پنجاه متر بیشتر با دشمن فاصله نداشت.

 نوید شاهد خراسان شمالی قست  اول از خاطرات ناب جانباز و آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس را تقدیم می کند که در ادامه باهم می خوانیم .

آقای محمد رضا اکبری خاطرات خود را با تهیه کردن رضایت نامه و رفتن به جبهه  چنین آغاز می کند .

در آغاز جنگ تحمیلی که من نوجوانی سیزده ساله ای بیش نبودم رفتم ارتش ثبت نام کنم گفتند گفتند شما نوجوان هستی و نمی توتنی به جبهه بروی من هم رفتم شناسنامه ام را دستکاری کردم وسال تولدم را که 1346 بود به سال 1342 یعنی چهار سال بزرگتر تغییر دادم ، بعد به سپاه رفتم تا در آنجا ثبت نام کنم ، گفتند : رضایت نامه پدر و مادر لازم است که در آنجا رفتم خودم رضایت نامه ای را نوشتم و به جای پدر ومادرم انشگت زدم و به آن بندگان خدا تحویل دادم و آنها نیز مرا اعزام کردند به پدر ومادرم گفتم به تهران میروم برای کار کردن و به آنها گفته بودم در نانوایی کار می کنم ، حال که رسیدم به جبهه که با این بی خبری که آنها از من دارند اگر یک دفعه ای جنازه ام را برای آنها ببرند چه حالی پیدا می کنند . به فرمانده ام گفتم دلتنگ پدرو مادرم هستم گفت : نگران نباش توکل بر خدا و آرام از نگرانی بیرون شدم و کم کم به زندگی با شرایط منطقه خو گرفتم .

خاطرات ناب و خواندنی از جانباز سر افراز کربلائی محمد رضا اکبری (قسمت اول )

خاطره آموزش و اعزام به منطقه

سال 61 اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ماه بود که در پادگان شهید بهشتی بجنورد حدود بیست و دو روز آموزش دیدم بعد فرستادند مشهد و از آنجا اعزام شدم به ایلام غرب ، پادگان ظفر ، تیپ 21 امام رضا (ع) دسته 2، و در آنجا آموزش ویژه را دیدم بعد از آن اعزام شدم به قرار گاه کربلا در هفت کیلومتری دشمن ، در قرار گاه کربلا به عنوان تک تیر انداز و کمک آر پی چی زن زن تعیین شدم و بیست و چهار ساعت بعد مارا فوری بردند به خط مقدم که از دویست و پنجاه متر بیشتر با دشمن فاصله نداشت ، سنگر هم به آن صورت نداشتیم و حتی خاک ریز هم با دست درست می کردیم و می توانم بگویم حتی گونی هم نداشتیم .

خاطرات ناب و خواندنی از جانباز سر افراز کربلائی محمد رضا اکبری (قسمت اول )

خاطره ترکش خمپاره بر گردن

داخل سنگر بودیم ناگهان احساس کردم نقطه ای از گردنم می سوزد ، دستم را به طرف گردنم بردم ، همان لحظه یک تیکه از ترکش افتاد بر روی دست دیگرم ، هنوز داغ بود گویا ترکش به شاهرگم خورده بود و پوستم را سوزانده بود و بعد افتاد روی دستم حتی یک قطره خون هم از گردنم نیامد . بله خداوند اگر بخواهد این گونه بنده اش را از شر بلا نگه می دارد .

حاج آقا عطاران می گفت : شما که ایستاده تیر اندازی می کنی مواظب شلیک دشمن از رو به رو باش من هم گفتم به یاد امام حسین و توکل بر خدا تیر اندازی می کنم انشاالله هر چه را که خدا بخواهد همان می شود ، با کمک خدا و ائمه بود که دست تنها در آن سنگر یک آتش در مقابل دشمن درست کرده بودم ، هر خشابی را که می خواستم شلیک کنم با یاد امام حسین ، یا زهرا و یا ابوالفضل گلوله ها را سر دشمن خالی می کردم . امروز اینها برای من مایه مسرت است که از خدا و ائمه کمک می خواستم و آنها نیز کمک میکردندو مرا از آسیب ها حفظ می کردند همان شب اول منطقه را از عراقی ها گرفتیم و بر منطقه تسلت پیدا کردیم . دشمن فرار کرده بودو کلی تجهیزات جنگی را به غنیمت گرفتیم 

 خاطره شهادت در زیر سنگ غلتان

سال 1361 روز سومی بود که خط نگهدار مرز جنگی در نزدیک شهر مندلی عراق بودیم . قله بالاسر شهر مندلی را تصرف کرده بودیم . گروهی از بچه ها در بالای قله و اطراف آن خط را حفظ می کردند و عراقی ها پایین دست بودند بین بچه های ما و آنها سیصد الی چهار صد متر بیشتر فاصله نبود ، استراحت گاه ما در بقل قله کوه بود و از دید و تیر رس عراقی ها پنهان ، روبه روی ما گروهی از بچه های دیگر در کوه مقابل سنگر داشتند که اگر دشمن خمپاره می انداخت از قله رد می شد و میخورد به دامنه آن کوه ، صدای نگهانی صوت خمپاره آمدن خمپاره دشمن را خبر داد همه روی زمین خوابیدیم و خمپاره برخورد کردو ترکش هایش از بالی سرمان رد شده بود وقتی بلند شدم دیدم سنگی نسبتا گرد از دامنه کوه روبه رو در حرکت است و به طرف یکی از بچه های روبه رو که پشت به دامنه کوه نشسته تا می خواستیم صدایش بزنیم دیگه فاصله ای بین سنگ و رزمنده نبود و دیدیم سنگ این رزمنده را در زیر گرفته و سنگ را غلتاندیم دیدیم رزمنده که غرق خون بود به شهادت رسیده بود .

انتهای خبر/ سلاخی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده