سه روایت خواندنی از شهید سردار سید نورالله یزدانی
شهید سردار سید نورالله یزدانی هشتم مرداد 1346 در یکی از روستاهای توابع شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود .وی به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در نهایت پانزدهم دی 1363 ، با سمت فرمانده گردان در سرو آباد مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسید . پیکر وی را در گلزار شهدا زادگاهش به خاک سپردند .
در ادامه چند
روایت خواندنی که همرزمان این سردار بیان کرده اند را باهم می خوانیم .
خاطره پیشتازی شهید به نقل از سروان عباس جوادی همرزم سردار شهید سید نورالله یزدانی
با آن که از
همه مسن تر بود و بر اثر مجروحیت در عملیات عصب پایش قطع شده بود پا به پای نیروها
ورزش صبح گاهی انجام می داد . مراسم صبحگاه که تمام می شد چند دقیقه کشتی می گرفت
. و بعد زظهر ها هم بچه را تشویق به کشتی گرفتن می کرد و خودش هم بین آنها داوری
می کرد .
بسیجی ها که
می دیدند فرمانده شان همیشه در میان آنها حضور دارد و با وجود مجروحیتی که دارد
همه جا پیش قدم است و هرکجا کاری است اول خودش برای انجام آن می رود با جان و دل
به وظایفشان عمل می کردند و مطیع بی چون و چرای او بودند .
خاطراه
به من نگویید سید جان به نقل از شمس علی
شعبانیان همرزم سردار شهید نورالله یزدانی
شهید واقعا
مطیع امر بود .اطاعت از مافوق را بر خود واجب مب دانست . وقتی شهید محمود کاوه می
آمد با آن که از او بزرگتر بود ، مقابلش راست می ایستاد و و تکان نمی خورد . وقتی
می خواست حرف بزند اجازه می گرفت شهید کاوه او را سید جان صدا می زد ، شهید می گفت
((نگو سید جان )) بگو سید تا من بگویم جان .
خاطره
مال خدا از علی محمد رحمانی همرزم سردار شهید نورالله یزدانی
شهید فلج شده
بود ، در حرم امام رضا (ع) با خدای خود عهد بسته بود که اگر شفا پیدا کند به جبهه
برود و تا شهید نشود بر نگردد . گاهی می گفتم : ((
تو هم مثل دیگران به شهرستان برو ، روحیه ای تازه کن و دوباره برگرد )) .
می گفت : ((
من سلامتی ام را مدیون اسلام و امام رضا هستم این جان مال من نیست مال خداست )).
او تا روز
شهادت شبانه روزی در مرزها و قله های سر به فلک کشیدهی کردستان خدمت کرد .
منبع
: پرونده فرهنگی شهید ، فرهنگ اعلام شهدا