تاملی بر زندگی نامه و وصیت نامه پرمحتوا شهید والا مقام دوست محمد رضایی
نوید شاهد
خراسان شمالی : مروری بر قسمتی از زندگی نامه شهید دوست محمد رضایی
شهید والا مقام دوست محمد رضایی ، سوم
فروردین سال 1341، در شهر راز از توابع شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود .پدرش
رمضان نام داشت.شهید تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم
گرفت.وی کارمند آموزش و پرورش بود.شهید به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و بیست و
یکم خرداد 1367، به سمت معاون فرمانده دسته در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سر
به مقام شهادت نائل گردید.مزار وی هم اکنون در گلزار شهدا زادگاهش می باشد.ناگفته
نماند که برادرش محمد نیز به شهادت رسیده است .
در ادامه
شهید در وصیت نامه خود چنین می نگارد
بسم
الله الرحمن الرحيم
با
سلام و درود بر امام زمان و نائب بر حقش
امام عزيزمان امام خمينى.
شهدا
ذخائر عالم بقائند . امام خمينى
مثل
شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فانى شدن و پرتو افكندن است ، تا
ديگران در اين پرتو كه به بهاى نيستى او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار
خويش را انجام دهند . آرى شهدا شمع محفل بشريتند، سوختند و محفل بشريت را روشن
كردند. اگر اين محفل تاريك مى ماند هيچ دستگاهى نمى توانست كار خود را آغاز كند يا
ادامه دهد. (شهيد مطهرى)
من يك
نظرى در مورد تشييع جنازهام دارم . اولا بگويم كه من در اين وادى با آگاهى و
بصيرت و بينش قدم گذاشته ام.
آرزو
دارم كه در كربلاى حسينى دفن شوم. و اگر اين آرزو تحقق نيافت در راز و در كنار
مقبره برادران شهيدم دفن شوم.
اما مى
خواهم و خواهشى كه دارم براى اينكه روح من همراه جمعيت و نظاره گر حال و هواى
جمعيت است آرامش كامل داشته باشند. به آرامى هر مراسمى كه مى خواهد به آرامى
برگزار نمايند. و خواهشى كه دارم از خواهرانم و مادرانم كه سروصدا و داد و فرياد
نكنند كه من در آن لحظات روحم ناراحت و با رنج است. فرياد نكنند براى حسين و
يارانش گريه كنند. و بعد اينكه مزاحم و مورد اذيت هيچ كسى نشوند. هرلحظه كه به مرگ
نزديك مى شوم آيه قرآنى كه مى فرمود وقتى شما را از اين دنيا ببريم ، خواهيد گفت :
اگر مى شود مرا برگردانيد تا تو را عبادت كنم. در آنجا گفته مى شود ديگر پشيمانى
سودى ندارد.
اى
خواهران و برادرانم عمرى كوتاه دركنارتان بودم و شما ها را اذيت كردم مرا ببخشيد.
خانم و
برادران عزيزم و خواهرانم مرگ و شهادت را مصيبت ندانيد بلكه نعمت بدانيد و شكر
نعمت
شهادت
سرآغاز پايندگى ست .
نترسيد
ز مرگى كه خود زندگى ست .
من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله
عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابد لوا تبديلا (قرآن كريم)
از
مومنان كسانى هستند كه وفا كردند به عهدى كه با خداى خود بسته بودند و بعضى ديگر
از آن مومنان منتظرند تا روز موعود فرا رسد و آنها نيز به عهد خود وفا كنند. و اين
عهد خود را يعنى شهادت را با هيچ چيز عوض نمىكنند.
خدايا
وقتى كه سياهى شب پرده خود را بر سر روشنايى پوشانده بود ولى و مولائى از طرف تو و
سلاله پاك حبيب تو و به دستور و سنت تو براى نجات ما از تاريكى ، طلوع كرد و ما را
داخل روشنائى ساخت چند مطلبى كه زبان شهيد انمان و همواره در زبان لب تشنگان شهادت
در راه خدابوده و هست كه اين حقير خدمت شما تذكر مى دهم.
قرآن
كريم آيه 30 سوره نور اى رسول زنان مومن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا بپوشند و
فروج و اندامشان را از كار زشت زنان) محفوظ دارند كه اين برپاكيزگى (جسم و جان)
شما اصلح است.
مسئله
حجاب: خواهران و مادران اخلاق و رفتار حضرت فاطمه را براى خود الگو قرار دهيد و بى
اعتنائى كنيد به حجاب كاذب و دروغى كه كوبنده حجاب اصيل و فقاهتى مى باشد.
ازدواج:
پدران و مادران دلسوز اسلام خداوند شما را رحمت كند اگر سنتى را از اسلام احياء
نماييد و اسلام و علماى اسلام در اين مورد بسيار گفتهاند و به ما نصيحت كرده اند
كه مسائلى را كه باعث خرجهاى سنگين و به رخ كشيدن ثروت و مكنت خويش بپرهيزند تا بطور
كلى اين رسمهاى غلط از بين مردم برود. در مورد مهريه دختران ميانه روى و اعتدال را
پيشه خود قرار دهيد. و بسيارى از مسائل غير شرعى از جمله خرجهاى سنگين و گرفتن
شيربها كه از نظر روانى و شرعى اشكال وارد است را از بين اجتماعاتمان برچيده و
مسائل اسلامى را جايگزين نمايند. رسوماتى كه به طور كلى از آثار و افكار جاهلى است
را رواج ندهيد.
چون
خودآموزگار بودم و كم و بيش با اين امور آشنائى داشته ام خوب است نكته اى را هم از
زبان شهيدان متذكر شوم.
جامعه
اسلامى ما اگر بناى فرهنگى و اخلاقى و تربيتى آن را به دست افراد غير مسئول و دور
از فرهنگ اصيل بسپاريم و آموزش و پرورش ما كه زير بناى فكرى جامعه مان را پى ريزى
مى نمايد. جامعه اى خوبى نخواهيم داشت.
پس
مباداكسانى باشند كه مانند بعضى كسبه و بازارى عمل كنند و آموزش و پرورش رادكان
بقالى بدانند كه سود بيشتر عايد مى شود باشد. براى ساختن جامعه آينده بايد بيشتر
در پر بار كردن فرهنگ اسلامى ور شد و احياء اسلام و پرورش و تعليم علوم دينى و
مسائل سياسى و شناخت خط ولايت فقيه باشد جامعه دردمندمان را به كسانى سپاريم كه
رمز و هدفشان آنان را از حيات دنيوى به جهان شهادت حاضر ساخته و قلبشان با قلب
امام عزيزمان به امام درد آشنايمان نزديكترند. در حين اينكه تمام وجودشان لبريز از
ايمان به خداست سلاح ايمان بردست گيرند.
درد اصلى مردم را بشناسند. اين حرف شهداست كه ضوابط اسلامى را حاكميت بخشيد و
ادارات را از روابط كاذب و افراد نالايق پاكسازى كنيد و در مورد خود بكوشيم تا
اخلاص بيشتر پيدا كنيم. سعى كنيم قلبمان را جايگاه نور الهى گردانيم .
خوشا
آن دل كه مأواى تو باشد
بلند آن سر كه در پاى تو باشد.
غبار
دل به آب ديده شويم
كنم پاكيزه تا جاى تو باشد.
از كتاب استاد شهيد مرتضى مطهرى :
مثل
شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فانى شدن و پرتو افكندن است، تا
ديگران در اين پرتو كه به بهاى نيستى او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار
خويش را انجام دهند.
آرى ،
شهدا شمع محفل بشريتند، سوختند ومحفل بشريت را روشن كردند. اگر
اين محفل تاريك مىماند هيچ دستگاهى نمى توانست كار خود را آغاز كند يا ادامه دهد.
انسان
كه در روز در پرتو خورشيد تلاش مى كند و يا شب در پرتو چراغ يا شمع كارى انجام مى
دهد به همه چيز توجه دارد جز به آنچه پرتو افشانى مى كند كه اگر پرتو افشانى او نبود
همه حركتها متوقف و همه جنب و جوشها راكد مى شد. شهدا پرتو افشانان و شمعهاى
فروزنده اجتماعند كه اگر پرتو افشانى آنها در ظلمات استبدادها و استعبادها نبود
بشر ره به جائى نمى برد.
قرآن
كريم تعبير لطيفى دارد درباره رسول اكرم كه او را «سراج منير» چراغ نور افشان مى
خواند. در اين تعبير مفهوم ظلمت زدائى كه توأم با سوختن و روشن كردن است گنجانيده
شده است. قرآن كريم مى فرمايد: سوره احزاب آيه 45 اى پيامبر تو را فرستاديم گواه و
نويد دهنده و بيم رساننده و دعوت كننده به حق با اذن حق و چراغى نور افشان باشيد.
در
مسلخ عشق جز نكو را نكشند
رو به صفتان زشت خو را نكشند
گر
عاشق صادقى ز مردن مهراس
مردار بود هر آنكه او را نكشند
داستان
شهيد و غير شهيد داستان همان شمع و شاهد است كه پروين به نظم آورده است .
شاهدى
گفت به شمعى كه امشب در و ديوار مزين كردم
ديشب
از شوق نخفتم يك دم
دوختم جامه و برتن كردم
كس ندانست
چه سحر آميزى به از نخ و سوزن كردم
صفحه
كارگه از سوسن و گل
به خوشى چون صف گلشن كردم
تو به
گرد هنر من نرسى
زانكه من بذل سر و تن كردم
شمع
خنديد كه بسى تيره شدم تا
زتاريكيت ايمن كردم
پى
پيوند گهرهاى تو بس
گهر اشك به دامن كردم
گريه
ها كردم و چون ابر بهار خدمت
آن گل و سوسن كردم
خوشم از
سوختن خويش از آنك سوختم
بزم تو روشن كردم
گرچه
يك روزن اميد شما جلوه
ها بر در و روزن كردم
تا
فروزنده شود زيب و زرت جان زروى و دل از آهن كردم
خرمن
عمر من ار سوخته شد حاصل شوق تو خرمن كردم
كارهائى
كه شمردى بر من تو
نكردى همه را من كردم
از
خواهرانم به سبب اينكه مادرى كردند برايم و از برادرانم كه پدرى كردند متشكرم و مى
خواهم كه مرا ببخشند.
همسرم
مرا ببخشد كه من بسيار شرمنده او هستم و خداوند او را از من راضى گرداند.
منبع : پرونده
فرهنگی شهید، اعلام شهدا