وصیت نامه شهید سردار حسن محقر
نوید شاهد خراسان شمالی
بسم رب
الشهداء و الصديقين
وصيت
نامه بنده خوار و ذليل و ناچيز خدا حسن محقر
خدايا
تو خود شاهدى كه هدف ما از دست يازيدن به جهاد مقدس و دفاع حيات بخشمان نه سلطه
يافتن بر ديگران و نه كسب متاع ناچيز دنيا است بلكه هدف اساسى، در اين نبرد مقدس
هموار ساختن طريق دين و شريعت مقدس تو و ظاهر ساختن اصلاحات در بلاد اسلامى و خارج
ساختن مستضعفين و محرومين از يوغ استثمار و قيود رقيت گردنكشان و جباران و اقامه
حدود تعطيل شده توست اين وصيتى است از بنده خدا و ذليل و مسكين و مستكين كه پناهى
جز سايه رحمت الهى و مغفرت ربوبى براى خويش نمى يابد.
با
سلام بر قلب تپنده امت اسلام و مستضعفين ـ روح متعالى و جلوه راستين از تشعشعات
ربوبى «خمينى بزرگ» نائب برحق آقا امام زمان (عليه السلام) و سلام بر تمامى
پويندگان حقيقى طريقت شريعت و ولايت:
اى امت
اسلامى اينك زمان آن رسيده است كه پاسخى دلنشين به فرياد هل من ناصر ينصرنى «حسين
مظلوم» داشته شود ـ اينك زمان آن رسيده است كه با قامتى استوار در برابر جبهه كفر
و نفاق مردانه قيام كنيم.
اينك
زمان «رحيل» فرا رسيده است آيا نواى جرس كاروان را نمى شنويد؟ آيا نداى الرحيل را
با گوش دل نمى شنويد؟ آيا فريادهاى مظلومانه يتيمان را كه در زير آوار در اهواز و
انديمشك و دزفول و باختران و گيلان غرب و اقصى نقاط كشورمان بلند است با گوش دل
نمى شنويد؟ آيا ديدگان اشك آلود مادران به غم نشسته در سوگ عزيزان را مشاهده نمى
كنيد؟ آيا چكمه پوشان بعثى را كه پيمانه بدست بر جنازه شهيدان پاك باخته مان به
پاى كوبى پرداخته اند مشاهده نمى كنند؟ آيا نعره هاى از خشم آكنده جباران تاريخ را
كه از استوارى و پايمردى امت غيور و بسيجيان جان بركفان بر آسمان بلند است نمى شنويد؟
پس چرا
خاموشيد؟ پس چرا مغموميد؟ و چرا بى تحرك همچنان در زندگانى مادى و بى محتواى خويش
غرق گشته ايم؟ پس چرا با تمام وجود به علايق مادى دل بسته ايم؟ پس چرا زن و فرزند
و مال و كسب و مقام و شهرت را بر پيكار در راه حق و شهادت در راه او ترجيح داده
ايم؟
آيا
نداى على زمان را نمى شنويم ـ آيا اتمام حجت امام بزرگوارمان را كه فرمود: هر آنكس
كه توانايى برداشتن سلاح را دارا است امروز بر او واجب است كه در جبهه هاى نبرد
شركت جويد و هيچ امرى مقدم بر آن نيست و هيچ مانعى نمى تواند سد اين راه گردد.
نشنيديم ـ واى بر ما اگر اين دوران طلايى انقلاب طى شود ولى ما همچنان در عالم
حيوانى خويش غوطه ور باشيم ـ والله ديگر خواندن دعاى ندبه بدون شركت در دفاع مقدس
معنى ندارد ديگر خواندن اذكار فارغ از عمل ـ او را بىمحتوى كه تحركى حقيقى در
آدمى ايجاد نكند عباداتى كه صرفا براى فرار از مسئوليت عظيم انسانى اسلامى مان
انجام گيرد ـ هرگز نخواهد توانست ذمه ما را در قبال خونهاى به ناحق ريخته شهدا برى
سازد.
اى
روحانيون معظم ـ اى طلاب علوم دينى ـ اى شاگردان مكتب امام صادق ـ اى ميهمانان
ضيافت امام باقر (ع) بدانيد علم بدون عمل وزر و وبالى خواهد بود بر دوش حامل آن.
عالم بى عمل و منزوى از جامعه و غافل از دردهاى محرومان و مستضعفان جز انگلى بر
دوش جامعه نخواهد بود چرا كه آن علمى كه در عمل كارساز نباشد هيچ دردى را از جامعه
دوا نخواهد كرد كه خود دردى بر دردها خواهد افزود. اى همسنگران من در جبهه حوزه و
دانشگاه! اى دو بالى كه پيكره انقلاب را با پرواز هماهنگ خود به سوى اوج تعالى و
تكامل آن هدايت مى كنيد!
ياران!
امروز
گاه ايثار و فداكارى است، امروز زمان فدا كردن مدارك و مراتب علمى و اجتهادى است
امروز بايد تمامى موجودى ما براى جنگ و براى دفاع از استقلال و حاكميت سياسى
انقلاب مصروف گردد. والله اگر امروز از پاى بنشينيم و با مشغول كردن خويش در لابه
لاى كتابها و فرمولهاى خشك و استدلالهاى منطقى
بيروح و تفقه هاى بريده از دردهاى جامعه و ادبيات جدا شده از ادب محرومين و
مستضعفين و در نهايت با انبار كردن الفاظ و مفاهيم خالى از روح ايمان و عمل از
وظيفه حساس و خطير خويش در رابطه با «محوريت جبهه و جنگ» فراموش كنيم؛ هرگز خداوند
ما را نخواهد بخشيد هرگز نخواهيم توانست در برابر خون به ناحق ريخته شده شهدا
پاسخى قانع كننده داشته باشيم پس بر تمامى ماست كه ازتمامى موجودى خويش درراه اعتلاى
كلمه «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله»، «على ولى الله» بگذريم و براى گرفتن
حقوق محرومين و مستضعفين قيام كنيم.
خانواده
عزيزم ـ مادر بزرگوار و دلسوزم ـ خواهران محجبه و مومنه ام ـ برادران مجاهد و
ايثارگرم ـ همسر درد كشيده و صبورم فرزندان عزيز و جگر گوشگانم «مرضيه جان ـ حسين
جانم» اگر امروز شما يكى از نزديكان خويش را در راه خدا و براى نصرت دين الهى و
پاسخگويى به نداى حسين مظلوم روانه جبهه ساختيد و يك قربانى ناچيز و هديه ناقابلى
به پيشگاه الهى تقديم داشتيد بدانيد كه هرگز در نزد خدا فراموش نخواهد شد با اين حركت
ايثارگرانه تان سعادت دنيا و آخرت را براى خويش فراهم ساخته ايد.
مادر
عزيزم از اينكه نتوانسته ام در زمان اعزام به خدمت برسم بسيار شرمنده ام ولى
ميدانم روح بزرگ و ايمان متعالى شما موجب خواهد شد كه اين فرزند سراپا تقصيرت را
عفو فرمايى. مادر جان از تو تقاضا دارم با تقربى كه در پيشگاه الهى دارى، در بين
نمازهايت برايم دعا كنى و مغفرت و رحمت الهى را برايم خواستار گردى.
مادر
عزيزم هر چند خداى بزرگ نگهدار فرزندان معصومم خواهد بود ليكن براى جبران خلأ محبت
پدرى و بويژه درباره مرضيه عزيز از شما تقاضا دارم كه با محبت هاى شيرين خود كه
هرگز فراموشم نمى شود ـ آثار غم و اندوه را از چهره هايشان پاك سازى.
همسر
عزيزم ـ كه خودت سالها رنج و مرارت در راه انقلاب را تحمل كردى ـ و همواره خودت را
براى مقابله با حوادث آماده ساخته اى. و در طى اين دوران اندكى كه با هم بوديم
نهايت ايثار و فداكارى را در حق من ايفا نمودى و زينب وار در برابر مصائب و مشكلات
مقاومت كردى ـ از تو خواهشم اين است كه در صورت شهادت من ـ فرزندان عزيزمان را
آنچنان تربيت نمائى كه در آينده اى نزديك موجب افتخار و سربلندى اسلام باشند.
لباسهاى رزمى مرا همواره حفظ كن تا در صورت بزرگ شدن فرزندم «محمدحسين» بر تن او
بپوشانى و با اعزام او به جبهه هاى نبرد حق عليه كفر جهانى و صهيونيزم جنايتكار ـ
قلب مرا شاد سازى. «حسينم» را بگو كه پدرت به راه حسين رفت و تو نيز بايد در اين
راه گام بردارى و راه پدر شهيدت را همواره استمرار بخشى و انتقام خون به ناحق
ريخته اش را از مزدوران كافر بگيرى و تا تحقق اهداف پاك شهيدان هرگز از پاى ننشينى.
پسر
عزيزم:
تو
اينك مرد خانه اى، پس با جديت و تلاشى گسترده و با استوارى و صلابتى همچون كوه در
برابر سختيها و مشكلات مقاومت كن و كمر مردانگى و همت بزنيد و با رشد خود در 3 بعد
علم و تقوى و عمل آنچنان باش كه اسوه اى براى جامعه انقلابى و اسلاميمان باشى ـ
پسر عزيزم از تو مى خواهم كه مواظب خواهرت «مرضيه عزيز» و خدمتگزارى متواضع و خاشع
براى مادر بزرگوارت باشى. تو و خواهرت مرضيه عزيز را به خدا مى سپارم.
منبع :پرونده فرهنگی شهید