برگی از زندگی نامه و پنج روایت خواندنی از شهید محمد حسین اصغری شیروان
نوید شاهد خراسان شمالی
بسمه تعالی
بخشی از زندگی نامه شهید
محمد حسين سال بیست و نهم اسفند 1333 در شهرستان شيروان در خانواده اي مذهبي و انقلابي به دنيا آمد تحصيلاتش را تا سوم راهنمايي ادامه داد و اوقات فراغتش را به کارهاي کشاورزي در روستا مشغول بود بعد از پايان خدمت سربازي به استخدام نيروي زميني ارتش شهرستان بجنورد در آمد به دستور امام خميني (ره) که فرمودند پادگان ها را خالي کنيد از پادگان فرار کرد و با پيروزي انقلاب اسلامي مجدداً برگشت در سن بيست و چهار سالگي ازدواج کرد و با شروع جنگ تحميلي روانه جبهه شدو هدف از رفتن به جبهه را جلوگيري از تجاوز دشمن به خاک ميهن مي دانست سرانجام محمد حسين قبل از تولد تنها فرزندش در تنگه ي چزابه در مورخه ي بیست و هشتم بهمن ماه 1360به درجه ي رفيع شهادت نايل و طبق وصيتش پيکر پاک او در بهشت حمزه رضا (ع) زيارت به خاک سپرده شد
روایت های خواندنی از شهید
خصوصيات
از دروغ و بهتان پرهيز مي کرد به مستضعفين و محرومين جامعه تا جايي که مي توانست کمک مي نمود هميشه جویای احوال پدر و مادر بود و به آنها احترام مي گذاشت در هيات هاي مذهبي فعاليت داشت و به عشق امام حسين (ع) خدمت مي کرد پيرو خط ولايت بود و در انجام واجبات ديني کوتاهي نمي کرد شرکت در مراسم مذهبي همواره به ياد خدا بودن او را تشنه ي شهادت کرد و در آخرين اعزام به جبهه از تمام اقوام و آشنايان طلب حلاليت و وداع نمود و سرانجام به آرزوي ديرينه اش رسيد .
راوي: پدر شهيد
فرار از پادگان
محمد حسين رساله ي توضيع المسائل امام خميني (ره) را مطالعه مي نمود و به ايشان علاقه ي خاصي داشت زماني که امام (ره) فرمان خروج نيروها را از پادگان ها دادند محمد حسين قبل از طلوع آفتاب از پادگان بجنورد فرار کرده بود وبه خانه آمد وقتي که در را باز کرديم او را ديديم که لباسهايش نامرتب بوده و دمپايي به پايش است و ماجرا را براي ما تعريف کرد.
راوي: پدر شهيد
بايد خداوند بخواهد که زند ه باشيد
دوستان شهيد نقل مي کردند که محمد حسين فرد قوي بود حتي از نظر روحي و رواني جسمي که واقعا داراي لطافت خاصي بود محمد حسين بصورت داوطلبانه در گروههاي تخريب و شناسائي شرکت مي کرد ند و هميشه دوستان که با ايشان در جبهه بودند به محمد مي گفتند شما به منطقه نرويد منظور منطقه اي که براي شناسائي و تخريب مي رفتند اين راهي که مي رويد احتمال دارد ديگر نتوانيد برگرديدشايد اسير شويد شايد هم کشته شويد محمد حسين با لب خندان به دوستانش که حرفها را مي زدند پاسخ مي داد هر کجا که هستي بايد خداوند بخواهد که زند ه باشيد اگر اجل شما بيايد مي ميريد و اگر زير هزاران سنگ هم باشيد خدا شما را زنده نگه مي دارد و اگر نخواهد شما مي ميريد اين بود که وقتي با دوستان براي شناسائي
مي رفتند سربازان براي ما صحبت مي کردند وقتي آقاي شعباني براي ما نقل مي کرد که وقتي کلوله اصابت کرد و ترکش به باسنش برخورد کرد و به ساير رزمنده ها مي گفت شما برويد داخل سنگر و فرار کنيد .
راديو
عاشق ولايت و امام خميني بود محمد حسين يک راديو کوچکي داشت که هر موقع امام هميني مشغول سخنراني بود اين راديوي سنز را بر مي داشت و به سخنرانيهاي امام گوش مي داد امام ما در موجهاي ديگري مشغول گوش کردن ترانه بوديم .
راوي : عليرضا خالقي ـ دوست و همرزم شهيد
شهادت
عمليات چزابه بود سال 1360 که براي شناسايي منطقه اي رفته بوديم ساعت 5/4 يا 5 بعد از ظهر بود هر گروهاني براي خودش نشسته بود و مشغول استراحت کردن بود ما هم در جايي مستقر بوديم که فرمانده ما مشغول دادن توضيحات بود که ناخداگاه انفجار ي در حدود 15 متري ما صورت گرفت و از داخل گروهان ها صداي الله اکبر بلند شد و چند دقيقه بعد متوجه شدم که ترکش به محمد حسين اصابت کرده است و او به فيض شهادت نائل امده است .
راوي : همرزم شهيد
طلب حلاليت
محمد حسين قبل از شهادتش گويا که به ايشان الهام شده باشد به مرخصي مي آيد و از تمامي اقوام کوچک و بزرگ خداحافظي مي کند و حلاليت مي خواهد در مراسم شهادت نيز تمامي اقوام شرکت داشته اند.
راوي: پدر شهيد
به اميد شفاعت شهدا
منبع :پرونده فرهنگی شهید