شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۵
روایت دوستانی که لحظاتی تحمل دوری یکدیگر را نداشتند و چه سبک بالانه پر گشودند و دست در دست یکدیگر به مهمانی ستاره ها رفتند.


نوید شاهد خراسان شمالی :

از کودکی تا شهادت

شهید گرانقدر علی نودهی در پانزدهم فروردین 1347 در شهر بجنورد پا به هستی گذاشت تا در بهار زندگی خود سفری عاشقانه به ملک اعظم داشته باشد . حیات کوتاه و دنیوی او سرشار از عطر رفعت و مهربانی بود . او چون یاسی بود که شمیم معطرش فضای محل را عطر آگین و بوی ایمان می کرد.پدرش مردی از جنس ایمان بود ، ایمانی که ثمره تربیتش فرزندی نیک همچون علی بود.

علی از همان ابتدای کودکی ، به همراه پدرش برای شرکت در مراسم های مذهبی به مسجد حاج قنبر بجنورد می رفت تا نهال وجودش از همان ابتدای زندگی با پاکی و عقیده و استواری ایمان سرشته شود و بدین گونه مسجد از همان ابتدای خردسالی برای علی آموزشگاهی شد تا از آنجا درس شهامت و شهادت را بیاموزد. او اوقات فراغت خود را در مسجد میگذراند تا لحظه به لحظه ، خود را به خدا نزدیک تر ببیند. او ایامی را که در کلاس درس و مدرسه مشغول بود ، تمام علاقه  خود را معطوف یادگیری دانش می کردزیرا فراسوی روشنایی را در راه کسب علم و دانش می دید. او با آنکه سن و سال اندکی داشت اما با مطالعه کتاب های دینی و مخصوصا با آشنایی با سیره انبیاء و ائمه اطهار ، وارد جریان انقلاب شد و به عنوان یک نوجوان فهیم ، با اشاعه فرهنگ انقلاب در میان خانواده ، محل و مدرسه ، سروش رهایی از ظلمت را نوید می داد.تا دیگران نیز خود را مهیای استقبال از روز های آزادی نمایند.علی از همان دوران کوردکی ، دوستی به نام محسن صفایی داشت .آنها دوستانی بودند که لحظه ای طاقت دوری یکدیگر را نداشتند، به گونه ای که در مدرسه و محل برای مدتی کوتاه ، یکدیگر را رها رها نمی کردند.آنها اوقات فراغتشان در مسجد محل سپری می کردندو هر کاری راکه انجام می دادند ، با تعامل یکدیگر به پایان می رساندند. آنها پس از انقلاب تصمیم گرفتند تا درس و مدرسه را رها کنند و شتابان به سوی جبهه و جنگ روانه شوند. اما سن و سال اندکشان مانع از شتاب آنها شد. ولی روحیه انقلابی و ایمان قلبی آنها مانع از آن نمی شدتا از هدف خود دست بردارند . این شور و اشتیاق آنها آنقدر استمرار پیدا کرد تا اینکه به سن حضور در جبهه رسیدند و با شوق فراوان پدر و مادر خود را راضی کردند تا گام در جبهه نبرد بگذارند . آری اینک علی به همراه علی دوستش محسن ، نمونه کامل رزمنده هایی شده بودند تا با سلاح ایمان به جنگ خصم بروند . آنها با حالتی روحانی از شهر و دیارشان خدا حافظی کردند تا پشت پا به تمام مادیات دنیا بزنند و مسافر وادی عشق شوند .آنها با دلی مالا مال از هیجان و شور ، گام در جبهه غرب گذاشتند و در قرار گاه نجف به عنوان رزمندگان جهادگر وارد عرصه نبرد با دشمن شدند تا اینگه شامگاه آخرین شب از دی ماه 1365 فرارسید، شبی که در آن علی با نگاه های خیره اش به آسمان ، ثانیه های معکوس انتظار را به شماره می انداخت . او در لحظاتی که مشغول نگهبانی بود و با چشمان بیدار خود از قرار گاه پاسداری می کرد ، ناگهان هواپیما های بمب افکن  دشمن بر فراز آسمان ها قرار گاه ظاهر شدند و با فرو ریختن بمب های خوشه ای ، همه جا را به آتش و خون کشیدند.

 در میان اتش و دود برخاسته از این حمله ، تمتم نگاه های علی در پی محسن بود که ناگاه بمبی آتشین بر قامت محسن فرو امد ، علی با دیدن آن صحنه ، بی درنگ خودرا به پیکر خون آلود و بی سر محسن رساند. اما در ان هنگام ، او نیز مورد اصابت ترکش قرار گرفت تا دوستش محسن را ر این پرواز آسمانی تنها نگذارد .آنها لحظاتی تحمل دوری یکدیگر را نداشتند و چه سبک بالانه پر گشودند و دست در دست یکدیگر به مهمانی ستاره ها رفتند.

روهشان شاد و راهشان پر رهرو باد

منبع : پرونده فرهنگی شهید، اداره هنری اسناد و انتشارات.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده