خاطراتی از زبان شهید احمد برنده
بسم الله الرحمن الرحیم
25/9/66 شب جمه بود ، ما آماده بودیم تا برای 3 شب نگهبانی از کانال به سنگرهای کمین که 45 متری سنگرهای عراقی ها بود، برویم . در حال شام خوردن بودیم که شنیدیم می گویند برادران دسته 1 با تمام تجهزات به خط شوند. من و دوست عزیزم که تا آن لحظه از دست هم دلخور بودیم یکدیگر را بوسیدیم و با تجهیزات به بیرون رفتیم. سوار بر 3 تویوتا راهی جزیره مجنون شدیم. ناگهان به یک دست انداز خوردیم و یک متر بالا پریدیم، باز به راه خود ادامه دادیم تا به پشت خط یعنی تقربا 500 متری عراقی ها رسیدیم. پیاده شدیم و به سمت پشت خاکریز و سنگرهای کمین راه افتادیم. روحیه بچه ها خیلی ضعیف شده بود چون روی نقشه منطقه بسیار خطرناک به نظر می رسید. بعدا که به سنگرهای کمین رسیدیم منطقه آرام بود . فقط هرچند دقبقه یک بار خپاره ای به داخل آب می خورد. راستی نگفتم که وضع خط و سنگرهای کمین پطور بود. بله هر سه طرف آب بود و فقط یک کانال در داخل آب زده بودیم، منطقه خیلی ترسناک به نظر می رسید. 2نفر از برادرهای مان را برای نگهبانی بردند. بعد زا 2 ساعت نوبت من رسیدريال من قبلا خودم را برای چنین موقعیتی آماده کرده بودم. به داخل سنگرهای کمین رفتم، تمام سنگر بسته بود فقط به اندازه یک بلوک برای دید در شب گذاشته بودند. بالاخره شب اول به پایان رسیدو صبح شد. برایمان صبحانه کنسرو ماهی آوردند. ما در سنگر کمین 2 بودیم که سنگر استراحت ما چهار نفره بود. روز را استراحت کردیم تا ساعت 6 عصر رسید و آتش دشمن بر روی کانال و سنگر کمین شروع شد. ما را برای نگهبانی به داخل کانال بردند و نگهبانی سنگرهای کمین را به دسته ما سپردند. نگهبانی هر 2 ساعت عوض میشد ساعت 10 تا 12 نوبت من رسید. آتش دشمن به روی کانال به حدی زیاد بود که یکی از خمپاره های 60 به داخل کانال جایی که دوستم علی ملایی و یکی دیگر از برادران بودند برخورد کرد. علی زخمی شد و آن برادر هم بر اثر اصابت ترکش به صر و صورت شربت شهادت را نوشید. من تا صدای دادو فریاد بچه ها را شنیدم چون در حال گشت داخل کانال بودم فورا خود را به آنها رساندم و با کمک برادران دیگر با بلانکارد علی و آن برادر را به عقب رساندیم. چون سر شهید به سمت من بود تمام لباسهایم به خون شهید آغشته شد.