درنگي بر مجاهدت مقدس سردار مازندران
سردار شهید حاج جعفر(بهروز)شیرسوار فرماندهی گردانهای: (حمزه سیدالشهدا لشکر25کربلا) (ویژه شهدا لشکر25کربلا) ولادت:1334..شهرستان قائمشهر شهادت:سوم دیماه 1365..هفت تپه میعادگاه:«گلزارشهدای سیدملال قائمشهر..همجوار با سردارشهیدعلیرضابلباسی(فرمانده گردان امام محمدباقرلشگر25کربلا)» یادگاران:محمدعلی شیرسوار-زینب شیرسوار (محمدعلی هم اکنون از بیماری سرطان رنج میبرد و محتاج دعای شما عزیزان میباشد)

  در سال ۱۳۳۴ در شهرستان قائم‌شهر در خانواده ای کم درآمد و مذهبی به دنيا آمد. وی که در خانواده بهروز خوانده می‌شد، اولين فرزند خانواده بود و تحت تعاليم و تربيت مادرش "سيده بيگم پور بهشتی" دوران کودکی را سپری کرد.

دوره ابتدايی را در سال ۱۳۴۱ در مدرسه "شاپور" (سابق) در قائم‌شهر آغاز کرد، مدرسه ای که بعد از شهادت به نام خودش متبرک شد. با علاقه و پشتکار و با کسب نمرات خوب اين دوره را گذراند.

دوران دبيرستان را در هنرستان "انوشيروان" در بابل و در سال‌های ۱۳۵۷ ـ ۱۳۵۳ سپری کرد و موفق به اخذ ديپلم در رشته برق شد. جعفر ۲۱ سال داشت که در اثر آشنایي با آقای "نجف علی کلامی" به مسايل دينی و مذهبی علاقه مند شد.
با همين روحيه جعفر با استفاذه از قابليتهای کلامی و جذابيتهای گفتاری خود ضمن روشنگری درباره امور دينی و سياسی، ديگران را به سوی دين و امور معنوی هدايت می کرد.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ با تشکيل کميته انقلاب اسلامی ابتدا به عضويت کميته انقلاب اسلامی در آمد و تا ۲۹ فروردين ۱۳۵۸ در کميته فعاليت کرد. پس از آن همراه با عده ای اقدام به تشکيل سپاه پاسداران قائم‌شهر کرد.

همچنين به همراه دوستانش از جمله "عموزاده" در تشکيل سپاه در مناطق مختلف استانهای گيلان و مازندران نقش به سزايی داشت. در تاريخ ۳۰ فروردين ۱۳۵۸ به عضويت شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در "قائمشهر" در آمد و تا تاريخ ۲۱ مهر ۱۳۵۸ در آن شورا مشغول خدمت بود. در همين زمان مسئوليت امور هماهنگی و انسجام نيروهای رزمی در گيلان و مازندران را به عهده گرفت.

در سال ۱۳۵۹ شخصاً از دختر خاله اش خانم "سوسن ملکيان" که نوزده سال داشت خواستگاری کرد. پس از آن مراسم ازدواج آنها بسيار ساده و با حداقل هزينه برگزار شد. اين زوج در کنار هم به فعاليتهای اجتماعی در جهت تثبيت انقلاب اسلامی می پرداختند.

در سال ۱۳۵۹ جزء اولين افرادی بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" آستارا" را پايه‌گذاری کردند و مدتی نيز فرماندهی آن را بر عهده داشت. در تاريخ ۲مرداد ۱۳۶۰مسئوليت گشت ويژة جنگل در مناطق گيلان و مازندران را بر عهده گرفت و از جوانان و نيروهای فعال در جنگل شيرگاه برای خنثی کردن تحرکات نيروهای ضد انقلاب بهره گرفت.

با شروع جنگ تحميلی ايران و عراق به جعفر دستور داده شد نيروهای زبده و آموزش ديدة خود را به جبهه اعزام کند. او به همراه دوازده نفر از بهترين نيروهای خود با تهية آذوقه، چادر و وسايل آموزشی عازم جنگل شد و با جذب نيروهای جديد پس از دو ماه آموزش سنگين در کوه ها و جنگل های مازندران، نيروهای کار آمدی را آماده و به جبهه اعزام کرد.

از ۲۰دی ۱۳۶۲به سمت جانشين فرمانده تيپ يکم لشکر ۲۵کربلا منصوب شد. بارها به جبهه رفت و در عمليات‌های مختلف از جمله عمليات والفجر ۸ شرکت داشت. در اين عمليات مجروح شد.

تا سال ۱۳۶۴که "بهداشت" فرمانده گردان حمزه سيدالشهدا(ع) بود، معاونت او را بر عهده داشت. علاقة او به خانواده شهدا به قدری بود که هر بار به مرخصی می آمد ابتدا به ديدار خانواده های شهدا می رفت و از آنان دلجويی می کرد. عاشق شهادت بود

سرانجام جعفر شيرسوار بر اثر اصابت ترکش بمب خوشه ای در سوم ديماه ۱۳۶۵ در هفت تپه به شهادت رسيد. يکی از همرزمان حاج جعفر شيرسوار نحوه شهادت او را چنين توصيف می کند:
هنگام ظهر در هفت تپه در مقر لشکر ۲۵کربلا هواپيماهای عراقی ظاهر شدند. با صدای غرش هواپيماها همه به طرف پناهگاه ها رفتند. من آن موقع سيزده سال داشتم بی تفاوت مشغول قدم زدن در محوطه بودم که ناگهان فردی با صدای بلند گفت: «داخل پناهگاه برو.» برگشتم و ديدم حاج جعفر است.

همچنان که به طرف پناهگاه می دويدم، حاجی همه را به جای امن هدايت می کرد. پس از آن خودش را داخل يک سنگر نيمه ساز انداخت. لحظه ای بعد يک بمب خوشه ای وسط سنگر فرود آمد. چشمهايم را بستم و فقط صدای انفجار و لرزش زمين را احساس کردم. با چشمانی اشک بار به طرف سنگر منهدم شده رفتم و پاره های بدن حاج جعفر را ديدم که در اطراف سنگر پراکنده بود.

پيکر سردار شهيد شيرسوار در گلزار سيد ملال قائم‌شهر به خاک سپرده شد. از وی به هنگام شهادت يک پسر به نام "محمدعلی" و يک دختر به نام" زينب" به يادگار مانده است.

وصیتنامه سردار شهید حاج جعفر(بهروز)شیرسوار

تنها ارث من برای فرزندم ايجاد خط حزب اللّه، سرباز امام زمان (عج) بودن و در خط امام خمينی (ره) بودن است.

همسرم ! در اين موقع حساس از جنگ برايت می نويسم چون جنگ در راس امور است . . . مبادا سختيهای شخصی و خانوادگی باعث شود که جنگ را رها کرده و به دنيا بپردازيم.

همسرم ! حداقل در زندگی چند ساله خوب مرا شناختی و تنها کسی هستي که با تمام خصوصيات اخلاقی من آشنا هستی. می دانی که من جز پيروزی اسلام به چيز ديگری فکر نمی کنم. تو خوب می دانی که علی رغم تمام مشکلات و فشارهای روحی که از هر طرف برايم وجود داشت و موانعی که برايم ايجاد شد کوچکترين لغزشی در ادامه راه مقدسم پيدا نشده است و عاشقانه تر از هر عاشق به دنبال معشوقم در سخت ترين مشکلات جنگ با دشمن روبرو شدم تا او را بيابم...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده