دكتر را در مجموع يك فرد ممتاز ديدم
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۰
نوید شاهد: براي من هيجان انگيز و جالب است كه از اولين آشناييهاي خودم با برادر شهيد عزيزمان چمران حرف بزنم. اسم او را در سال 56، در رابطه با مسائل روز شنيده بودم ، يك نوار چند ساعته هم كه راجع به درگيريهاي لبنان صحبت كرده بود از او گوش كرده بودم. كه در آن نوار نشانه شيفتگي فراوان ايشان به امام موسي صدر كاملاً مشهود بود و اطلاع داشتم كه ايشان دستيار و مشاور آقاي صدر هست و ...
براي من هيجان انگيز و جالب است كه از اولين آشناييهاي خودم با برادر شهيد عزيزمان چمران حرف بزنم. اسم او را در سال 56، در رابطه با مسائل روز شنيده بودم ، يك نوار چند ساعته هم كه راجع به درگيريهاي لبنان صحبت كرده بود از او گوش كرده بودم. كه در آن نوار نشانه شيفتگي فراوان ايشان به امام موسي صدر كاملاً مشهود بود و اطلاع داشتم كه ايشان دستيار و مشاور آقاي صدر هست و همچنين فرمانده نظامي سازمان امل كه به وسيله امام موسي صدر تشكيل و به وجود آمده بود . مجموعه اطلاعات من از شهيد چمران همين ها بوده تا قبل از اين كه ايشان را ببينم . در سال 58 ، قيافه مهربان و صميمي و متواضع و دوست داشتني چمران را اول بار در نخست وزيري ديدم قيافه اي كه با ترسيم ذهني من از چمران به كلي متفاوت بود .

خيلي گرم از من و از يكي از برادران كه با هم بوديم استقبال كرد. نشستيم ، ديدم او هم دورادور با من آشنا بوده است . خيلي زود احساس كردم كه يك انسان اهل ذوق و معنويت و علاقمند به هنر و هنرمند است . آشنايي ما از اين جا شروع شد ، خيلي زود با چمران صميمي شديم و آن صميميت وقتي بيشتر مي شد كه من آثار اين صميميت را در او مشاهده مي كردم يعني طبيعتاً يك آدم صميمي بود، آدم دروغگو، متظاهر ، مزور در دوستي نبود. مثلاً مي ديديم كه با دوستان قديمي اش هر وقت ملاقات مي كرد با هم روبوسي مي كردند و اين براي من جالب بود . با خود من هم همينطور بود ، من را كه مي ديد با يك حالت شعفي بلند مي شد و مرا بغل مي گرفت و مي بوسيد .
روزي كه ايشان به عنوان وزير دفاع پاي به وزارت دفاع گذاشت به اتاق من آمد . شايد در اولين ساعت ورودش به وزارت دفاع بود . من آن وقت در وزارت دفاع نماينده شوراي انقلاب بودم و از لحاظ سازماني هم سمت معاونت وزير دفاع در امور انقلاب را داشتم . معاونت تازه به وجود آمده متناسب با اوضاع و احوال آن روز انقلاب . آمدن او به اتاق من به اين معني بود كه مايل بود دوستي ما در وزارت دفاع تبديل شود به يك همكاري صميمانه . نمي خواست برود در اتاقش بنشيند و من به عنوان يك معاون به ديدنش بروم . بلكه مايل بود كه صميمانه با مسئله برخورد كند و بسيار كار جالب و شيريني بود . به اتاق من آمد كه حالا ما با هم هستيم ، چگونه بايد در وزارت دفاع وظايفمان را انجام دهيم . به اين عنوان با هم مذاكراتي را انجام داديم. بعد هم در شورايعالي دفاع با هم همكاري داشتيم . البته منظورم از اين شورايعالي دفاع، قبل از آمدن بني صدر بود .
هنگامي كه بني صدر رئيس جمهور شد و بعد از مدت كوتاهي از طرف امام به عنوان نماينده فرمانده كل قوا منصوب شد من از ارتش و وزارت دفاع استعفا كردم و بيرون آمدم . بنابراين با هم برخورد كاري كمي داشتيم اما رفاقتمان محفوظ بود تا اين كه مجدداً به فرمان امام شورايعالي دفاع تشكيل شد و من و دكتر چمران به عنوان دو نماينده امام كه در قانون اساسي تعيين شده بود در شورا معين شديم و بعد از اندكي جنگ شروع شد . بعد از آن كه جنگ شروع شد به فاصله شايد يك هفته اي بعد از جنگ ، با رفتن هر دو ما به اهواز و آن احوالي كه مسائل شيرين و جالبي دارد و همكاري ما در ستاد جنگهاي نامنظم آغاز شد و ادامه داشت تا هنگام شهادت ايشان .
دكتر چمران را در مجموع، من يك فرد ممتاز ديدم . اين امتيازها به خاطر وجود ويژگي هاي اخلاقي و رفتار زيبايي بود در شخصيت او كه داشتن همه اينها با هم يك چهره خاصي از چمران مي ساخت . بعضي از اين خصوصيات را اشاره كردم ، تواضع او ، مهرباني او ، صميميت او چيزهاي جالبي بود .
فرد هنرمندي بود ، نقاش بود ، عكاس ماهري بود ، شايد شعر هم مي گفت درست نمي دانم اما مي دانم كه با شعر سروكار داشت . فردي بود كه در محيط كار با زيردستانش حالت پدرانه داشت با دوستانش حالت برادرانه خيلي صميمي داشت با كساني كه به آنها ارادت مي ورزيد حالت احترام آميز خيلي زياد داشت ، اهل پرخاشگري ، بحثهاي بي پايان و جدل با اين و آن نبود . از مهمترين خصوصياتش اين بود كه اهل تظاهر به معناي خود مطرح كردن در جامعه نبود ، كم مصاحبه مي كرد .
كم خودش را مطرح مي كرد . مثلاً از زماني كه آمده بود تا آن روزي كه من او را در نخست وزيري ديدم خيلي نام كمي از او شنيده بودم . تا مدتها اصلاً نمي دانستم كه چمران در ايران است . با اين كه كسان ديگري هم بودند كه هم عرض او بلكه پايين تر از او بودند ، وقتي آمدند ايران ، با هاي و هوي با مصاحبه، با مطرح كردن خودشان در اينجا و آنجا مردم را در جريان وضع زندگي خودشان قرار دادند ، اما او چنين نكرد . او در سكوت زندگي مي كرد . شخص پركاري بود شبها غالباً در نخست وزيري مي خوابيد . خانه پدر و مادري خودش خانه قديمي در حوالي خيابان 15 خرداد (بوذرجمهري سابق ) بود . خيلي كم خانه مي رفت و نمي رفت . در عين داشتن ابعاد عرفاني ، معنوي و ذوقي و لطافتهاي روحي يك نظامي كامل بود . منظورم از نظامي كامل روحيه نظاميگري است . داراي روحيه كامل نظاميگري بود . فرماندهي مي كرد ، كار نظامي مي كرد ، در عمليات شركت مي كرد و كارهاي پارتيزاني را بلد بود ، اهل سازماندهي بود يعني سازماندهي را بلد بود . اهل مطالعه بود ، دانشمند بود ، دوره هاي عالي علمي را ديده بود . از خصوصيات خودش كم صحبت مي كرد . اگر مطرح مي شد آن گاه مي گفت . اما اين كه بنشيند و بشمارد كه من فلان دوره علمي را گذرانده ام و فلان گواهي علمي را گرفته ام اين طوري نبود ، تا مدتها از وضع شخصي زندگي او اطلاع نداشتم با اين كه با هم دوست و نزديك و رفيق بوديم .
همين گذراندن مدارج علمي را من تا مدتها نمي دانستم ، به يك مناسبتي صحبتي شد و به من گفت . نقاش بودنش ، اهل شعر بودنش ، اهل كتاب بودنش در رفتارش فهميده مي شد اين كه خود او بخواهد اين را مطرح كند و از خودش حرف بزند اينطوري نبود . به طور كلي خصوصيات زيادي داشت ، در عقايد خودش آدم پايداري بود و آنچه را كه مي فهميد و به آن معتقد مي شد صريح بيان مي كرد .
و من با نمونه هاي برجسته اي از خصوصيات او كه بسيار جالب بود برخورد كردم . يكي ماجراي پاوه و فرمان معروف امام بود كه او با صراحت كامل و علي رغم گفته نخست وزير وقت اعلام داشت كه اين حكم امام بود كه ما را از مرگ حتمي نجات بخشيد و پاوه از محاصره خارج شد و ضد انقلاب گريخت .
نمونه ديگر برخورد او در شورايعالي دفاع با بني صدر بود كه باز هم آنچه را كه حق بود مي گفت و در بسياري موارد مخالف نظريات بني صدر استدلال مي كرد و رأي مي داد .
نكته جالب ديگري كه شاهدي بر شجاعت اخلاقي شهيد چمران است مخالفت او با طرح انحلال مجلس خبرگان در هيئت دولت وقت بود كه اكثريت بدان رأي دادند و چمران موافق اين مسئله نبود . با اين كه هيئت دولت همه از دوستان او بودند ، او به اين طرح رأي نداد .
از خصوصيات بسيار بارز ديگر او شجاعتش در ميدانهاي جنگ بود اين را من خودم از نزديك ديدم . نيروهاي رزمنده ما در آن روزي كه سوسنگرد فتح مي شد در آبان ماه سال 59 كه روزهاي تاسوعا ، عاشورا و يا به طور دقيق روز قبل از تاسوعا بود ، تركيبي بود از سپاه و ارتش و اولين باري بود كه تركيب سپاه و ارتش با همديگر كار مي كردند . تركيب كاملي نبود اما تركيب بالنسبه اي بود و چمران با يك عده از نيروهايي كه همراهش بودند در اين جنگ مي جنگيد و او جلوتر از همه اينها بود ، زودتر از همه به شهر سوسنگرد رسيد و در كام خطر فرو رفت ، در يك ماجرا همان روز چند تانك چمران را و چند نفري را كه همراهش بودند محاصره كردند ، يكي از همراهانش جوان بسيار شجاع و برازنده اي بود به نام اكبر كه او شهيد شد و خود چمران هم در آن ماجرا مجروح شد و پايش زخمي شد كه او را به اهواز آوردند و مدت 30 الي 40 روز در بستر بود . يا در يك جريان ديگر ، آن وقتي كه در اهواز وضعيت ما خيلي بد بود شبها ستاد جنگهاي نامنظم گروههاي نفوذي تشكيل مي داد و 10 نفر ، 15 نفر ، 20 نفر به طرف دشمن مي فرستاد كه بروند و يكي، دو تا ، سه تا تانك هر چي مي توانند بزنند و برگردند ، به اصطلاح شكار تانك كنند كه البته در مقابل نيروهاي عظيم دشمن حركت بسيار ضعيف و غيرقابل ذكري بود . اما شجاعتها و حماسه ها و درخشندگي هاي عجيبي بالنسبه به وضع نيروهاي آن روز ما داشت .
خود چمران هم در اين گروهها غالباً شركت مي كرد ، يعني يكي از اين گروهها را با فرماندهي خودش راه مي انداخت . يك بار رفته بودند و صبح برگشتند در حالي كه شب را با كمال زحمت و ناراحتي گذرانده بودند و با يك وضع عجيبي توانسته بودند نجات پيدا كنند و بيايند . در جنگ مرد شجاعي بود جلو مي رفت و از برخورد با دشمن نمي ترسيد .
اين خصوصيات بارزي بود كه شجاعت اخلاقي و رزمي شهيد عزيز را نشان مي دهد .
چمران علاقه شديدي به جوانان حركت المحرومين و سازمان امل لبنان داشت و عده اي از آنها همراه او به اهواز آمدند و جنگيدند و از بهترينهايشان قبل از خود شهيد چمران به شهادت رسيدند .
به هر حال ما احترام بسياري براي چمران قائليم و برادران همرزم او در لبنان از نزديكترين افراد غير ايراني به ما و جمهوري اسلامي هستند و انشاالله همچنان ارتباطات نزديك و صميمانه و متعهدانه خودشان را با جمهوري اسلامي حفظ و خود را جزو اين ملت و اهل اين كشور بدانند و مصالح جمهوري اسلامي ايران را در منطقه خود حفظ نمايند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده