خاطراتی پیرامون سردار شهید "انوشیروان رضایی فاضل":
يکشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۰
نوید شاهد _ يک روز عکسي از فاضل ديدم که با عده‌ای از جوانان در حال درو گندم بود. وقتي جويا شدم متوجه شدم او گروهي از بچه‌های جهاد و بسيج را سازماندهي کرده بود تا در فصل برداشت محصول گندم و جو به کمک مردم ضعيف و رزمندگان بشتابند و محصولات آن‌ها را جمع‌آوری کنند. اين عمل بيشتر باعث پشت‌گرمی رزمندگاني می‌شد که در جبهه به سر می‌بردند.


پشت‌گرمی رزمندگانی میشد که در جبهه بودند



به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید انوشیروان رضایی فاضل هجدهم آبان 1342 در روستای بیک از توابع شهرستان شیروان به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش گلناز نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در ‌رشته مکانیک درس خواند. وی سال 1363 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به‌عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و درنهایت بیست و دوم دی‌ماه 1365 با سمت فرمانده گردان در پاسگاه زید عراق براثر اصابت ترکش به سینه شهید شد.

در ادامه به‌مرور خاطراتی از  سردار شهید "انوشیروان رضایی فاضل" می‌پردازیم:

 آرامش خاص در نماز

 مادر شهید چنین نقل می‌کند: هیچ‌گاه توکل به خدا و توسل به ائمه معصومين را فراموش نمی‌کرد. راز و نيازش به خدا بسيار عارفانه بود. با آرامش خاصي نماز می‌خواند. در هنگام نمازخواندن وجود کسي را در اطرافش حس نمی‌کرد. وقتي از سجده‌های طولانی‌اش سر برمی‌داشت و نمازش را تمام می‌کرد قطرات اشک بر گونه‌هایش جاري بود و مدتي طول کشيد تا به حالت طبيعي بازگردد.

ایجاد تحولات عجیب

خواهر شهید چنین بیان می‌کند: شهادت را دوست داشت و به آن عشق می‌ورزید. بزرگ‌ترین آرزويش شهادت بود و معتقد بود که شهادت جز معامله باخدا نيست. چند ماه قبل از شهادتش، تحولات عجيبي در او ایجاد شده بود. آخرين باري که به جبهه رفت از همسايگان حلاليت طلبيد و به يکي از آنان خبر شهادتش را داد.

خوشحالی بعد از اولین روزه ماه رمضان

خواهر شهید: ماه رمضان 1347 بود. که او پنج سال بيشتر نداشت، يکي از روزهای ماه مبارک رمضان را روزه گرفت خيلي خوشحال و ذوق‌زده به نظر می‌رسید. وقتي پدرم از صحرا برگشت. با شادماني به‌سوی پدر رفت و گفت: پدر جان! من امروز روزه گرفته‌ام.
پدر که با شنيدن اين خبر، خيلي خوشحال شده بود فرزندش را غرق بوسه کرد و براي تشويق و ترغيب وي بره‌ای را به‌عنوان هديه به او بخشيد. مادرم نيز براي تشويق او جایزه‌ای برايش در نظر گرفت.

خوش‌قدم

برادر شهید از نوشیروان چنین نقل می‌کند: بچه‌ای خونگرم و دوست‌داشتنی بود. در بخش سر حد شيروان اعتقاد دارند که اگر روز اول عيد نوروز يک کودک مؤدب و آرام به منزل آن‌ها بيايد، آن خانواده سالي پربرکت و خوبي خواهند داشت.
بدین‌جهت بيشتر مردم روستا مخصوصاً اقوام و خويشان دوست داشتند، انوشيروان روز اول عيد به‌عنوان اولين مهمان به منزل آن‌ها بيايد تا به يمن وجود ايشان خوشي را آغاز کنند.

اذن دخول

برادر شهید: براي زيارت امام رضا به مشهد رفتيم. در حرم شروع به خواندن دعا و زیارت‌نامه کرد. گفتم: برادر! اول برويم دور ضريح امام رضا (ع) زيارت کنيم. گفت: زيارت کردن آداب خاصي دارد و فقط با بوسيدن ضريح و چرخيدن دور آن کار تمام نمی‌شود. ما بايد ابتدا از پيامبر (ص) و ملائک و ديگر ائمه‌ی معصومين (ع) اذن دخول بگيريم و بعد به سمت ضريح برويم.

دستان گره‌کرده

دوست و همرزم شهید چنین نقل می‌کند: باهم در تشییع‌جنازه‌ی يکي از شهداي شهرمان شرکت داشتيم. مجري از تريبون، شعار مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل را تکرار می‌کرد و همگي با مشت‌های گره‌کرده جواب می‌دادیم.
یک‌لحظه حواسم پرت شد و در حين شعار گفتن دست‌هایم پايين بود شهيد فاضل گفت: جعفري! حواست کجاست؟ دست‌هایت را مشت کن و شعار بده.

پشت‌گرمی رزمندگان

یکی از دوستان و همرزمان شهید می‌گوید: يک روز عکسي از فاضل ديدم که با عده‌ای از جوانان در حال درو گندم بود. وقتي جويا شدم متوجه شدم او گروهي از بچه‌های جهاد و بسيج را سازماندهي کرده بود تا در فصل برداشت محصول گندم و جو به کمک مردم ضعيف و رزمندگان بشتابند و محصولات آن‌ها را جمع‌آوری کنند. اين عمل بيشتر باعث پشت‌گرمی رزمندگاني می‌شد که در جبهه به سر می‌بردند.


    منبع: اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده