زندگینامه شهید زرمیک داودیان از شهدای مسیحی
نوید شاهد - شهید زرمیک داودیان در تاریخ 1339/3/2 در فریدن اصفهان به دنیا آمد ؛7 ساله بود که به همراه خانواده از فریدن به تهران آمدند و در یکی از مدارس تهران دورۀ ابتدائی خود را به پایان رساندند. او از بچگی دلسوز و مسئول و فعال بود.

داوطلبانه جنگید و بسیار فعال بود

نوید شاهد: شهید زرمیک داودیان در تاریخ 1339/3/2 در فریدن اصفهان به دنیا آمد 7 ساله بود که به همراه خانواده از فریدن به تهران آمدند و در یکی از مدارس تهران دورۀ ابتدائی خود را به پایان رساندند. او از بچگی دلسوز و مسئول و فعال بود بطوریکه از پانزده سالگی برای شکوفائی استعدادهایش که در پسرها بیشتر زمینه های فنی و علمی است و همچنین برای کمک به وضعیت مادی خانوادگی به جوشکاری پرداخت، زحمتکشی و وجدان انسانی در چگونه کار کردن او مشهود بود اما با وجود تمام عشقی که به کارش داشت به محض شروع و اوج گیری انقلاب همراه سایر اقشار مردم دست از کار کشید و به صنوف حق طلبان پیوست و پس از پیروزی انقلاب در لباس پاسداری پانزده ماه تمام از حیثیت و ناموس و جان و مال مردمش دفاع کرد. بعد از اینکه از کمیته بیرون آمد و خود را به ارتش معرفی کرد بار اول که رفت به او گفتند برو دیماه بیا اما این انتظار بخصوص در برابر آن همه شور و علاقه برای زرمیک بسیار سخت بود به همین جهت پس از یکماه دوباره به  همان محل مراجعه کرد و با اصرار خواست تا هر چه زودتر به خدمت اعزام شود اتفاقا آن روز به او گفتند میتوانی فردا صبح بیائی و دورۀ سربازی خود را آغاز کنی، زرمیک را ابتدا به بیرجند بردند و بعد از آن مدتی را در مشهد گذراند.

  اوایل جنگ بود که یک روز صبح دیدیم خوشحال و خندان به خانه آمد لباسهایش از نظر نظامی خیلی کامل بود کلاه آهنی  و کمر بند و .... به نظر می رسید که می خواهد به جنگ برود.

پس از چند لحظه خودش به دلیل شادی بی سابقه اش همه بچه ها را دور هم جمع کرد و گفت: قطار تا 2 ساعت دیگر به سوی جبهه جنوب حرکت می کند و من هم باید بروم، میگفت وقتی که دشمن در خاک ماست خیانت است که آدمی خود را قایم و مخفی کند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند به هر حال این مسئولیت بر دوش ماست. آنروز زرمیک خیلی زودتر از وقتی که می توانست در کنار ما باشد رفت تا مبادا از قطار عقب بماند. و تا 50 روز باز نگشت وقتی آمد خاطره های فراوانی از جبهۀ سوسنگرد که محل نبردش بود داشت به نظر می رسید که بسیار پخته تر شده است و پس از آن هم تا زمان شهادت 2 بار دیگر برای مرخصی آمد و آخرین دفعه اواخر فروردین ماه 1360 برای عید پاک بود و جالب اینجاست که او برای عید پاک هم که آخرین روزهای مرخصی اش محسوب میشد باز طاقت نمی آورد و به جبهه بازگشت و بوسیله نامه به همۀ بچه ها عید را تبریک گفت و اصولا بار آخر بیش از دفعات پیش شوق و ذوق داشت زیرا قبل از مرخصی به عنوان داوطلب نام خود را برای جبهۀ آبادان اعلام کرده بود و می خواست هرچه زودتر به محل خدمت داوطلبانه اش برسد. بالاخره زرمیک رفت و پس از دریافت 3 نامه از او یکباره ارتباطمان قطع شد و همه نگران شدیم تا اینکه روز 29 اردیبهشت 69 از شهادت زرمیک با خبر شدیم و همان شب برای دریافت جسدش به پزشکی قانونی رفتیم، ولی دیر بود و کارها به صبح بعد موکول شد و از حالت و رفتار او پیدا بود که در جبهه دارای شجاعت و رشادت بسیاری است. می گویند فرمانده اش از کار او بسیار راضی بود و حتی اعمال زرمیک او را به تعجب وا می داشت که چطور او به عنوان فردی از یک اقلیت مذهبی اینگونه با ایثار و مسئول برای هر کاری داوطلب می شود اصولا او به لباس سربازیش افتخار می کرد. بخاطر دارم که وقتی به مرخصی هم می آمد آنرا از تن در نمی آورد و در مقابل مادرم که می گفت لباس راحتری بپوش و این چند روز قیافۀ دیگری به خود بگیر می گفت هرگز حاضر نیستم این لباس را از تنم بیرون آورم چون در هر صورت من سرباز این مملکت هستم، ماجرای شهادتش هم گویا در عملیات باز پس گیری دو تپه استراتژیک میدان آبادان به تاریخ 26 اردیبهشت 60 بود بگفته دوستانش زرمیک نه تنها برای رفتن به آبادان داوطلب شد بلکه برای عملیات مهم و خطرناک نیز پیشتاز شده و داوطلبانه جنگیده است.

جسد او را که در پزشکی قانونی مشاهده کرده بودیم یک تیر از پهلو و یک تیر از سینه به او اصابت کرده بود که محلهای گلوله نشان دهنده نزدیکی بسیار زرمیک به دشمن بوده و مطمئنا او برای هلاک بعثی ها خود را به آب و آتش زده است به هر حال می گویند تا 5 ساعت بعد از اصابت گلوله نیز زنده بوده منتهی به دلیل اوج گیری جنگ و یا شاید به دلیل اینکه تقدیرش بر این بود که به شهدای این جنگ بپیوندد و  عاقبت  در تاریخ  69/2/27 به شهادت رسید. 

 روح همۀ شهدا پاک و روانشان شاد باشد.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده