امیدوارم جوانان امروزی هم، راه شهدا را ادامه دهند
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید محمد صادق سلیمی نوزدهم دی ماه سال 1352 در روستا زیارت از توابع شهرستان شیروان به دنیا آمد. پدرش علیرضا و مادرش شهربانو نام داشت. وی دانش آموز دوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در نهایت بیست و پنجم دی ماه 1365 با سمت آرپی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به گردن و کتف به شهادت رسید. پیکر وی را در زادگاهش به خاک سپردند. در ادامه گفتگوی نوید شاهد خراسان شمالی را با شهربانو نبی زاده مادر این شهید گرانقدر میخوانید:
نوید شاهد خراسان شمالی: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر شهید: به نام خدا شهربانو نبی زاده ساکن روستای زیارت 57 سال سن دارم و فرزندانم: محمدباقر، معصومه، کلثوم، محمدصادق، زهرا و قاسم هستند.
نوید شاهد خراسان شمالی: محمدصادق فرزند چندم شما است؟
مادر شهید: آن زمان دو تا فرزند داشتم که محمدصادق جبهه رفت و محمدباقر تنها ماند و بعد از شهادت ایشان دوباره دو تا پسر دیگر به دنیا آمدند. این پسرم را دوباره محمدصادق گذاشتم و بعد از چند سال زندگی، پدرشان هم فوت کردند و من با این شش تا فرزند ماندم.
نوید
شاهد خراسان شمالی: در دوران کودکی محمدصادق
از لحاظ جنبوجوش چگونه بودند؟
مادر شهید: محمدصادق یک اخلاقی داشت که اصلاً دعوا و شوخی او مشخص نبود چون همیشه خندان بود. علاقهی زیادی به تیراندازی داشت و با بچهها داخل باغها میرفتند، سنگر درست میکردند، با چوب تیر درست میکردند و تیراندازی می کردند.
نوید شاهد خراسان شمالی: رابطهی محمدصادق با خواهر و برادر چگونه بود؟
مادر شهید: با خواهرها رابطهی خوبی داشت، روزی که میخواست جبهه برود خواهرهایش را صدا کرد و داخل خانه رفت و با آنها صحبت میکرد. من با خودم گفتم خدایا او به آنها چه میگوید، رفتم به حرفهای آنها گوش کردم، میگفت: زمانی که من جبهه میروم اینجا نیستم حتماً حجاب خود را رعایت کنید، در پوشش لباس و روسری دقت داشته باشید، با افراد نامحرم صحبت نکنید.
اهل ایمان بود، همیشه نماز میخواند و روزه میگرفت. زمانی که بزرگتر شد ندیدم یک روز روزهاش را بخورد و چون پدرش کشاورز بود و ناراحتی معده داشت و نمیتوانست روزه بگیرد، به محمدصادق میگفت: شما هم روزه نگیرید تا باهم به بیابان برویم او هم میگفت: پدر به من نگویید روزه نگیر هرکجا که میخواهی با تو میآیم.
نوید شاهد خراسان شمالی: روزی که محمدصادق میخواست به جبهه برود چه احساسی داشت؟
مادر
شهید: همان شب اصلاً نخوابید مدام لباسهایش را میپوشید، وسایل خودش را آماده میکرد
تا اینکه صبح شد رفت و از استادیوم ورزشی حرکت
میکردند ما هم برای بدرقه رفتیم و آقای مهدی زاده معلم او برای بدرقه رفته بود.
حتی همان لحظات آخر میگفت؛ سلیمی برگرد و به جبهه نروید. هنوز شما وقت زیادی دارید
گفت؛ آقای مهدی زاده هر چه بگویید گوش میکنم ولی اینیکی را صحبت نکنید من باید
بروم.
نوید
شاهد خراسان شمالی: در چه عملیاتی شرکت
کردند و در کدام عملیاتی شهید شدند؟
مادر شهید: شبی که به شهادت رسیده بود من خوابش را دیدم که بالباسهای بسیجی پیش من آمد. چپیه دور گردنش پیچیده بود. سرش را روی سینهی من گذاشت یک لبخند زد و بعد رفت و وقتی بیدار شدم گفتم صادق امشب شهید شده است. به من گفتند این حرفها چیست که صحبت میکنید و بعد از چند روز من در حیاط نشسته بودم و لباس میشستم که یکی از همسایههای ما به نزد شوهرم آمد. با او حرف میزد و دخترش هم به من کمک کرد. من به خانه رفتم دیدم از داخل آلبوم عکس، عکس صادق را برداشتهاند تا مرا دیدند عکس را پنهان کردند ولی من متوجه شدم که شهید شده که در منطقه شلمچه و عملیات کربلای 5 به شهادت رسیده است.
نوید شاهد خراسان شمالی: در آخر اگر پیامی برای مسئولین دارید بفرمایید؟
مادر شهید: جوانان ما به راه حق رفتند و شهید شدند و انشاء الله این جوانان امروزی هم راه آنها را ادامه می دهند، چون این انقلاب به آسانی به دست نیامده که به آسانی از دست برود و این انقلاب با خون جوانان به بار نشسته است، درست است که در راه خدا شهید شدند ولی برای مادر هم سخت است که مسافر برود و با جعبه برگردد و مسئولین کاری نکنند که خون شهدا پایمال شود و ما باید پیرو خون شهدا باشیم.
منبع : اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی
تنظیم : مریم سلاخی