حالم آن قدر بد شده بود كه از طرفي نمي خواستم، ناراحتي و وضع به وجود آمده را به ديگران منتقل كنم و از طرفي هم مي دانستم، كه حال نادعلي واقعاً خوب نيست. در همين اوضاع و احوال به ياد آقا ابوالفضل (ع) افتادم
نوید شاهد، چند روزي بود كه نادعلي را در شهر همبر آلمان، جراحي كرده بودند و بعد از آن تماس تلفني كوتاه، هيچ خبري از او نداشتيم. به هر زحمتي بود، با آقاي سعادت كه از حال و روز نادعلي با خبر بود تماس  گرفتم و از نادعلي پرسيدم.
- خانم هاشمي، حاجي تا چند ساعت بعد از عمل حالشان خيلي خوب بود ولي متأسفانه كبدشان خون ريزي شديدي كرده و حالا هم در حالت كما است.
عرق سردي بر پيشاني ام نشست. سرم گيج رفت. حال عجبيي داشتم. نمي دانم با آن هم سختي چه طور توانستم با پرفسور نجابت كه جراح نادعلي بود، تماس بگيرم و از احوالش بپرسم.
- فقط براي سلامتي اش دعا كنيد! دعا!
حالم آن قدر بد شده بود كه از طرفي نمي خواستم، ناراحتي و وضع به وجود آمده را به ديگران منتقل كنم و از طرفي هم مي دانستم، كه حال نادعلي واقعاً خوب نيست. در همين اوضاع و احوال به ياد آقا ابوالفضل (ع) افتادم. انگار تمام دل شوره هايم به يك باره رنگ باخت.
- يا ابوالفضل (ع)، آقاي لب تشنه ي كربلا، شفاي نادعلي را از تو مي خواهم. مولاي من نادعلي را به من برگردان...
همان لحظه نيت كردم كه حتماً روز تاسوعا به نام نامي سالار لب تشنه ي كربلا نذري درست و بين مردم پخش كنم.
لحظه هاي نفس گير بي خبري و فكر و خيال هاي بيهوده، امان همه را بريده بود. ته دلم كورسويي برق مي زد و من مطمئن شده بودم.
بعد از 15 روز به ما خبر رسيد كه حال نادعلي به طرز معجزه آسايي بهتر شده و بعد از دو ماه و نيم هم حاجي به ايران برگشت.

راوي: شهزاده همتي همسر شهید نادعلي هاشمی
 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده