چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۹
شهید خواب دیده بود که پس از کسب موقعیتی در جبهه به همراه گروهی از رزمندگان به یک حرم رسیده و ناگهان بقیه رزمندگان از نظر پنهان شدند و آقایی با لباس سبز که به گمانم حضرت ابوالفضل (عج) بود و به من گفت آنها می خواهند بروند اما تو پیش ما بمان » پس از دیدن این خواب به من گفت:« من اطمینان دارم که شهید می شوم و اگر جنازه من پیدا نشد نباید غصه بخوری چرا که من نزد مولام حضرت ابوالفضل (ع) هستم و ایشان مراقب من هستند»

مصاحبه با خانواده شهید محسن امانی

شهید والا مقام محسن امانی دوم مرداد 1337، در شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود. شهید به عنوان  پاسدار در جبهه حضور یافت که در نهایت پانزدهم اسفند 1362 در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد.در ادامه مصاحبه نوید شاهد با خانواده این شهید والا مقام را به اتفاق هم می خوانیم .

شهید محسن امانی در چه سالی و در کجا بدنیا آمد؟

شهید امانی در پانزدهم اسفند 1362 در خانواده ای مذهبی در شهر گرمه بدنیا آمد

دلیل نامگذاری ایشان به «محسن» چه بود؟

عمویش با باز کردن قرآن کریم نام محسن را بر او نهاد.

 تحصیلات ایشان چقدر بود؟

تا دوم راهنمایی درس خواند و پس از آن ترک تحصیل کرد .دلیل ترک تحصیل او علاقه مندی بسیارش به جبهه بود.

 پس از فراغت از تحصیل به چه کاری مشغول شد؟

به شغل رانندگی علاقه داشت و زیر دست آقای اربابی به این کار مشغول شد.

خاطره ای از دوران کودکی شهید برای ما بگویید؟

در یکی از آن سالها ماه رمضان فرا رسید ، و همان زمان محسن کفش نو خریده بود در بین راه کودک یتیمی با او مواجه شد و شروع به گریه کرده بود که گویا کفش هایش را برده اند و او ناپدری خوبی ندارد و او را اذیت و آزار می کند و برای اوکفش نمی خرد ،محسن که قلب بسیار رئوف و مهربانی داشت بلافاصله کقش هایش را درآورد و به آن کودک داده بود ، وقتی خودش پا برهنه به خانه آمد  را به خوبی به یاد دارم.

پول تو جیبی هایش را بیشتر مواقع به فقرا می بخشید و خوشحال کردن آنها بسیار برایش لذت بخش بود اما هرگز اهل ریا نبود.

دربین خانواده و دوستان بیشتر به چه کسی مأنوس بودند؟

با مادرش بسیار راحت بود و درد و دل هایش را به او می گفت.

آیا ایشان در فعالیتهای سیاسی زمان انقلاب شرکت می کردند؟

بله، بنده (پدر شهید) یکی از افراد انقلابی و فعال سیاسی حضور داشتم و محسن نیز در کنارم حضور داشت در همان روزها یکی از افراد منافق و ضد انقلاب  بسیار به امام و انقلاب توهین می کرد و به دستور من شهید محسن و شهید طاهری ماشین او را به آتش کشیدند.

در آن زمان به طور مخفیانه کتابها و اعلامیه های امام را جابجا می کردیم.

اعتقادات مذهبی ایشان چگونه بود؟

پسری بسیار با  ایمان بود از جمله اینکه دو ماه محرم و صفر را به احترام نماز امام حسین (ع) و یارانش در ظهر عاشورا ، هر ظهر در زیر آفتاب و بر روی زمین نماز می خواند.

رابطه ایشان با دیگر خانواده شهدا چگونه بود؟

در بیشتر مرخصی هایش به درق می رفت و به خانواده شهدای آنجا سر می زد و وقتی با اعتراض خانواده مواجه می شد می گفت :«درق جانباز و شهید بسیار تقدیم انقلاب کرده است وظیفه من است تا به آنجا بروم و باعث دلگرمی خانواده هایشان باشم.

در مراسم تشییع جنازه یکی از شهدا درق مادر سه جانباز جلو آمده و بر دستش بوسه  زدند وقتی دلیل این کار را جویا شد؛ گفتند«رحمت به شیری که تو به پسرت داده ای ، پسرت فرزندان ما را که زخمی شده بودند با شال کمرش زخمشان را بسته و آنها را به عقب آورده بود و باعث نجات جان آنها شده بود.

آیا فرزندی از ایشان به یادگار مانده است؟

بله، دو فرزند دختر که در زمان شهادتش یکی دو ساله و دیگری 4 روزه بود.

مسئولیت ایشان در جبهه چه بود؟

ایشان فرمانده گروهان بودند.

فرمودید خواب شهادت را دیده بود ،لطفاً از خوابش برای ما بگویید؟

به قول خودش خواب دیده بود :« پس از کسب موقعیتی در جبهه به همراه گروهی از رزمندگان به یک حرم رسیده و ناگهان بقیه رزمندگان از نظر پنهان شدند و من ماندم و آقایی با لباس سبز که به گمانم حضرت ابوالفضل (عج) بود و به من گفت آنها می خواهند بروند اما تو پیش ما بمان » پس از دیدن این خواب به من گفت:« من اطمینان دارم که شهید می شوم و اگر جنازه من پیدا نشد نباید غصه بخوری چرا که من نزد مولام حضرت ابوالفضل (ع)  هستم و ایشان مراقب من هستند»

مصاحبه با خانواده شهید محسن امانی

شهید محسن امانی در چه عملیاتی شرکت داشتند؟

در عملیات های زیادی از جمله ، کربلا ی 4 و 5 ، عمیلات صاحب الزمان ، عملیات خیبر و ..... حضور داشت.

نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟آیا شما در کنار ایشان حضور داشتید؟

در سال 62 در عملیات خیبر دو دسته بودیم، محسن و چند نفر دیگر از رزمندگان که آنها هم اهل گرمه بودند در گردان اول حضور داشتند و قرار بر این بود که اگر آنها موفق شوند خط را بشکنند ما یعنی گردان دوم جلو برویم که متاسفانه با شکست آنها ما جلوتر نرفتیم ؛ غروب نزدیک شده بود و ما را با هلیکوپتر به جزیره مجنون بردند و گفتند از پشت حمله می کنیم و شما  پشت سر ما حرکت کنید پس از شکست آنها ، از شهید طاهری و حسین شکوری که اهل گرمه بودند سراغ از محسن گرفتیم اما آنها پاسخ درستی به من ندادند خیلی نگران شده بودم یکی از آنها را به کناری کشیدم و گفتم :« راستش را بگو محسن شهید شده ؟» و او گفت :« در تاریک و روشن هوا جلو رفتیم ؛ تانکهای زیادی در 50 متری ما بودند  سر تانکها رو به ما بودند اما برای اینکه روحیه بچه ها تضعیف نشود وانمود کردیم که آنها خودی هستند سنگر بگیرید و تا صبح صبر کنید اما محسن آرام و قرار نداشت تا اینکه هدف نارنجک قرار گرفته و به شهادت رسید و جنازه اش نیز همانجا ماند و به نوعی خوابش نیز تعبیر شد و به مولایش ابوالفضل العباس (ع) پیوست.

یاد شهید محسن امانی و یاران بهشتی اش گرامی باد.

پایان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده