به مناسبت سی و امین سالگرد «شهادت» وصیت نامه شهید «عبدالزهرا سخراوی» منتشر شد؛
امدادهای الهی یکی پس از دیگری در این جبهه ها دیده می شوند گویی دیگر به اوج خود رسید رسیدن سرزمینها ، و این دلهای پاک آماده اند که انشاء الله هر چه زودتر انتظار به سر رسد و چشمها با دیدن آقا امام زمان (عج) روشن شود و با قیام ایشان و پشتیبانی سپاه صاحب الزمان ، فتح المبین ، و فتح ؟ین پیروزی مهم بیشتری داشته باشید تا در مقابل خدای متعال رو سفید باشید ،
امدادهای الهی در «جبهه»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید عبدالزهرا سخراوی/ در سال 1333 دیده به جهان گشود. پدرش عبود نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند انیارهای عمومی و خدمات بود.  متاهل و دارای دو دختر و دو پسر بود. از طرف بسیج در جبهه حشور یافت. بیست و نهم مرداد 1367، در سردشت بر اثر اصابت مین به سر، دست و پا به شهادت رسید. مزارش در روستای حصار سازی واقع است.
وصیت نامه پر بار شهید «عبدالزهرا سخراوی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد و سپاس می کنم خدای متعال را که توفیقش مرا شامل حالمان کرد و ما را از جهل کامل و ظلمت و گمراهی نجات داد و سپاس می کنم خدای سبحان را که رهبرم را عالمی تمعلمان ، زبانمان و قلممان از وصف ایشان عاجز است چون ، امام خمینی را قرار داد .

برادران چه سعادتی بالاتر از این می توانستم داشته باشم که از ظلمت محض بیرون آمده و بسوی لقای الهی پیش برویم ، توصیه ام این است که این نعمت الهی را ارج نهید و قدری عمیق تر به مسئله بنگرید و بیشتر تامل کرده و اندیشه کنید که ما چه بودیم و الان چه هستیم خداوندا چه توفیقی بود که زمان مرا دوباره به تکرار آوردی و حسین زمان کردی و پیروانش را هم که علیه یزیدیان بشورند و با آنان ستیز کنند و همچون حسین (ع) در کربلای کردستان ، با لبهای عطشان و با شعار لاحول و لا قوة الا با الله به دشمن زبون هجوم آورده و آنان را از پای در آورده و خود نیز به شهادت رسیدند ، دلم می خواهد که باز ماندگانم همچنان که می دانند بیشتر تامل کنند که ما این راه را می رویم ، این شهدا ، چرا از همه چیزشان گذشتند و از نشستن روی خاکها خسته نمی شوند چرا از این جبهه جبهه می روند و چرا در پی چه چیزی هستند بدانید که ما کور کورانه حرکت نمی کنیم راه برایمان روشن است و راه سعادت و نیکبختی را جهاد می دانیم.

امدادهای الهی یکی پس از دیگری در این جبهه ها دیده می شوند گویی دیگر به اوج خود رسید رسیدن سرزمینها ، و این دلهای پاک آماده اند که انشاء الله هر چه زودتر انتظار به سر رسد و چشمها با دیدن آقا امام زمان (عج) روشن شود و با قیام ایشان و پشتیبانی سپاه صاحب الزمان ، فتح المبین ، و فتح ؟ین پیروزی مهم بیشتری داشته باشید تا در مقابل خدای متعال رو سفید باشید ،

و مادرم ، ای مهربان ، خدا شاهد است که شما در حق من خیلی زحمت کشیده اید و من هم خیلی اذیتتان کردم که نمی توانم از عهده ی زحمات و الطاف شما برایم ، و امیدوارم خدای بزرگ عوض شما را در آخرت بدهد از شما می خواهم مرا عفو نمایید ، هر چه بودم مرا ببخشید .

پدر مهربان و عزیزم تو خود می دانی که چون امام راه را برایم روشن کرده بودند و تکلیف کرده بودند که به جبهه ها هجوم بیاوریم ؟ مردن در رختخواب را برایمان ننگ دانسته بودند و من همچون پیرو ایشان بودم از همه ی لذتهای زندگی و دنیوی گذشتم و به ندای ایشان لبیک گفتم و از تو هم و بچه هایم مهدی و مریم و مرجان دوری گزیدم.

اما خداوند متعال تو را امتحان خواهد کرد و همچنانکه در امتحان به سر می بری ، مواظب باش صبر داشته باش و از یادگارهایم مواظبت بنما و نگذار احساس بی بابایی بنمایند ، امیدوارم که زندگی برایت به خوشی بگذرد و وظیفه ات را درست شناخته و انجام دهی حتما چنین خواهد بود و امیدوارم که خداوند متعال از تو راضی باشد.

هشدار می دهمم که جدا مواظب باش ، همچون زینب (س) صبر داشته باش ببین زینب (س) ؟ تو هم پیرو ایشان باش و از تو می خواهم که مرا ببخشی هر چه بود بالاخره گذشت و از شما می خواهم که از ؟ دلم عزیزانم که می دانی من آنها را خیلی دوست داشتم و تمام زندگیم فدای آنها بود ، مهدی عزیزم ، جانم ، پروانه دخترم ، خواهرم امیدوارم که شما بزرگ شوید و در زندگی موید و موفق باشید و آرزوی سعادت و موفقیت شما را دارم از من سفارش به شما فرزندانم مادرتان را ناراحت نکنید مبادا او را آزار نمایید .

از شما خواهش دارم که جنازه ام را در نزد شما و فرزندانم در حصارساتی کنار شهداء به خاک بسپارید. فرزندانم را به تو همسر عزیزم می سپارم و نگذاری بدست برادرهایم بیفتند و تو سر آنها بزنند .

خیرالنساء جان آخرین بار است که اسم شما را می نویسم ، تو یک زن فداکار هستی و تو بودی که در تمام رنجها و سختیهایم شریک بودی دیگر عرضی ندارم به امید دیدار در روز رستاخیز .پدر مهربانت و مادر محترمتان می خواهم که مرا طلب مغفرت خود بنمایند و آنها در حق من پدری و مادری نمودند سلام به رضا ، حسن ، مجتبی ، علی و بهادر برسان

برادران بی وفایم ، واقعا شما برادران خوبی برایم نبودید و امیدوارم که خداوند شما را در زندگی بنماید .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته / تاریخ بیست و پنجم فروردین 1366 عبدالزهرا سخراوی

به امید پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی صدام و صدامیان

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده