به مناسبت سی و چهارمین سالگرد «شهادت» منتشر شد؛
چهارشنبه, ۰۸ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۱:۲۴
و ایشان وقتی بی قراری من را دید گفت : چقدر بی حوصله ای ، آدم باید در تمام کارها حتی خرید کردن صبور باشد و در کارها دقت داشته باشد از اینهمه صبر و حوصله ایشان تعجب کردم و بسیار خوشحال شدم و دیگر اینکه ایشان هر وقت فرصت می کردند به مرخصی بیایند به ما سر میزدند
/ نهم فروردین منتشر شود

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید سیدمسعود در چهاردهم مرداد ماه سال 1334 در تهران در یک خانواده مستضعف و مذهبی دیده به جهان گشود. مسعود چهارمین فرزند خانواده اش بود.

و از سن هفت سالگی وارد مدرسه شد. و دوران تحصیلات خود را در سال 1355 وارد ارتش شد. و در سال 1357 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج دو دختر می باشد.

سید مسعود از لحاظ اخلاقی بسیار خوش برخورد بود و همه از او رضایت داشتند. سیدمسعود از اوائل جنگ داخلی در کردستان به این منطقه اعزام گردید و بعد از آن رهسپار جبهه جنوب و غرب گردید.

و پس از مدتی زیادی مبارزه با دشمنان اسلام سرانجام در بعدازظهر نهم فروردین 1363 در منطقه سومار بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

روایتی خواندنی از مهین السادات سیدمجتبی خواهر گرامی شهید سیدمسعود سیدمجتبی آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

صبور باشد و در کارها دقت داشته باشد

از آنجایی که زمان کودکی من همراه با دوران جوانی برادر شهیدم بود ، خاطرات چندانی از ایشان به ذهنم نمی رسد ف اما همینقدر می دانم که ایشان بسیار با محبت و با حوصله و قدر شناس بودند .

از صبر ایشان می توانم بگویم که من در دوران جوانی خود همراه خانواده به اردبیل محل خدمت ایشان رفته بودیم ، که البته ایشان در اردبیل ادزواج کرده و صاحب فرزندی شده بودند . در طول مدتی که آنجا بودیم به ما خیلی خوش گذشت ، او بسیار مهربان و مهمان دوست بود همینقدر را باید بگویم در عینی که ایشان برادر ناتنی من بودند ولی هیچ فرقی بین من و برادر و خواهر های دیگرشان نمی گذاشتند.

ایشان همیشه به مادر من بیشتر از مادر خودش احترام می گذاشت . یکی از روزها که برای خرید به بازار اردبیل رفته بودیم ، خرید طولانی شد ومن شروع به غرغر کردم که چرا خرید تمام نمی شود فکر می کردم او هم با من همکلام شود و از اینکه ساعتها بچه در بغل دارند گله و شکایت کنند.

و ایشان وقتی بی قراری من را دید گفت : چقدر بی حوصله ای ، آدم باید در تمام کارها حتی خرید کردن صبور باشد و در کارها دقت داشته باشد از اینهمه صبر و حوصله ایشان تعجب کردم و بسیار خوشحال شدم و دیگر اینکه ایشان هر وقت فرصت می کردند به مرخصی بیایند به ما سر میزدند بعد به اردبیل پیش همسر و فرزندشان می رفتند . همیشه می گفت من مدیون مادرم هستم و هرگز زحمات او را فراموش نمی کنم . از ایشان دو دختر به یادگار مانده است.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده