سالروز شهادت/وصیت نامه
خدایا مرا دریاب و یاریم کن تا بتوانم از قطره ی خونی که در رگهایم جاریست برای احیاء راه حسین و فرزند خلف او خمینی که همانا راه تو و دین تو است و تداوم خون شهیدان راه حق و آزادی از صدر اسلام کربلای حسینی تا کربلای خمینی ریخته شده است درگذرم .

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:شهیدمحمدحسين کلیان بيستم شهر يور 1337 ، در روستاي كلين تابعه شهرستان ري به دنيا آمدتا پايان دوره ابتدا يي درس خواند. كشاورز و راننده بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهاردهم آذر 1361 ، با سمت تك تيرانداز و مسئول واحد تدار كات در سومار توسط گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت تر كش خمپاره به شكم و سينه، شهيد شد. مزار وي در بهشت زهراي شهرستان تهران قرار دارد.

گزیده ای از وصیت نامه شهید:
من محمد حسین کلیان فرزند نجفعلی کلیان بشماره شناسنامه 433 متولد 1337.
خدایا مرا یاری کن تا در راه نیک تو قدم بردارم و از تمام نعمتهایی که به من داده ای بتوانم در راههای خوب و مورد علاقه ی تو استفاده نمایم .
خدایا مرا یاری کن تا بتوانیم از دستورات تو که بوسیله ی پیغمبر بزرگ تو که شهادت می دهم به رسالت او و خانواده اش هستم دوستدار او و داماد بزرگش علی (ع) و دختر عزیزش فاطمه زهرا (س) و یازده فرزند عزیزش فرمانبرداری کنم .

پروردگارا مرا یاری کن تا شایستگی آن را داشته باشم که از دوستداران حسین (ع) و فرزند خلف او خمینی بزرگ باشم . 

گزیده ای از وصیت نامه شهیدمحمدحسين کلیان

خدایا مرا دریاب و یاریم کن تا بتوانم از قطره ی خونی که در رگهایم جاریست برای احیاء راه حسین و فرزند خلف او خمینی که همانا راه تو و دین تو است و تداوم خون شهیدان راه حق و آزادی از صدر اسلام کربلای حسینی تا کربلای خمینی ریخته شده است درگذرم .
و تو ای پدر و ای مادرم که سالها رنج کشیدید و مرا بزرگ کردید تا کورسوئی در تاریکی پیریتان باشم مرا می بخشید که راهم را عوض    کرده ام .
ای پدر تو خیلی برای شهیدان گریه می کردی شاید فکر نمی کردی که روزی هم در شهادت فرزندت گریه بکنی اما من همیشه در این فکر بودم که ای کاش من هم در زمره ی شهیدان قرار گیرم و حالا که به این آرزوی خود رسیده ام هرگز ناراحت مباش .
من به کام خود رسیده ام ولیکن نمی گویم گریه نکن . گریه کن که همه عقده ها با گریه خالی می شود .
وتو ای مادرم نمی دانم برای تو چه بنویسم . تو چی آیا هرگز فکر می کردی که من هم روزی شهید شده و در شهادت من گریه کنی . هرگز تو نبودی ولیکن من بودم. مادرم مبادا در عزای من سیلی به صورت خود بزنی و صورت خود را از خون رنگی کنی ، مبادا صدایت را بلند کنی تا دشمن شاد شوی تا دشمنها بگویند : چشمش کور می خواست نرود مادرم هر چه که می خواهی گریه کن اما آرام شبها گریه کن که دشمنها نشوند و تنها آرزویم این است که راهم را ادامه دهی (والسلام).

و تو ای خواهرم تو خیلی به من علاقه داشتی و منهم همین طور . ولیکن تو هنوز سه برادر دیگر داری خودت را بگذار پیش آنهایی که فقط یک برادر داشتند و آن یکی هم در راه خدا داده اند وهیچ ناراحت هم نیستند و یک آرزو دارم این است که راهم را ادامه دهی .

و اما شما ای برادرهایم شما هم تا جان در بدن دارید و تا خون در رگهایتان جاری است مبادا راه خمینی را رها کنید خمینی را یاری کنید تا مرا شاد کنید .
هنگامی که تابوت مرا روی دست گرفتید اگر دست داشتم دستهایم را بیرون بگذارید تا همه ببینند که هیچ با خود نمی برم و چشمهایم را باز بگذارید تا دشمنها نگویند با چشم بسته و ندانسته این راه را رفته و تکه ای یخ روی قبرم بگذارید تا برایم گریه کند تا نگویند که این شهید بی کس است . تمام دوستان را سلام و دعا می فرستم .

منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده