گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم «ابراهیم توفیقیان»
يکشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۱۷
سروان محمد ابراهیم توفیقیان متولد 62 از تبار اسفراین در خراسان شمالی بود، در سال 91 ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان پسر به نام محمد پوریا بود، در 13 بهمن در دفاع از حرمین و عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهر به شهادت رسید


پوریایی که در یک سالگی ولی مادرش شد/گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم ((شهیدابراهیم توفیقیان))

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی به نقل از نوید شاهد، شهدا می روند و از خودشان خاطره و عکس به یادگار می گذارند، شهید مدافع حرم رفتند برای لبیک گفتن به حضرت زینب کبری و شرکت در کربلایی دیگر. گفتگویی با خانواده شهید مدافع حرم شهید محمد ابراهیم توفیان داشتیم که امروز تقدیمتان می کنیم.

مهسا قربانی، متولد 67، مشغول به شغل پرستاری، همسر شهید مدافع حرم محمد ابراهیم توفیقیان است. وی می گوید: محمد پوریا در 8 مهر ماه به دنیا آمد و محمد ابراهیم روز 23 دی رفت بدون اینکه حرفی از رفتن به مکانی که می رود باشد، چون من تازه زایمان کرده بودم برای اینکه غصه نخورم گفت ماموریتی خورده است و به کرمانشاه می رود.


پوریایی که در یک سالگی ولی مادرش شد/گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم ((شهیدابراهیم توفیقیان))

این همسر شهید ادامه می دهد: هر روز به من زنگ می زد و می گفت خیلی به من خوش می گذرد می گفت، اینجا مشغول درس خواندن و بازی کردن هستم وقتی دلتنگی من را می دید می گفت غصه نخور من در جایی هستم که خیلی خوب است و زود بر می گردم.

وی می افزاید: روز 13 بهمن که مصادف با تاریخ شهادتش بود خبری از او نشد تا روز 15 هم چیزی به ما نگفتند در این سه روز دلم آشوب بود و شیر نداشتم که محمد پوریا بخورد و هر لحظه منتظر شنیدن خبر بودم ولی دلم روشن بود و منتظر خبر خوبی بودم تا اینکه 15 بهمن خبر مجروحیت همسرم را از زبان مادرم شنیدم و با صراحت به او گفتم نه محمد من شهید شده است من یقین دارم. بعد از شنیدن خبر تا 3 روز شوکه بودم و یک قطره اشک نتوانستم بریزم.

پوریایی که در یک سالگی ولی مادرش شد/گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم ((شهیدابراهیم توفیقیان))
همسر شهید توفیقیان با بیان این که محمد پوریا زمان رفتن پدرش 3 ماه بیشتر نداشت، می گوید: الان پسرم یک ساله شده است و تازه کلمه ی بابا را یاد گرفته است، سهم او از داشتن پدر تنها 3 ماه بود آن هم زمانی که چیزی در خاطرش نماند. الان پسرم عکس پدرش را بغل می کند و می بوسد و هر جا که عکسش را می‌بیند به او می گوید بابا. محمد ابراهیم رفت و مسئولیت سختی را بر عهده من گذاشت. باید به تنهایی پسرمان را بزرگ کنم. برای اینکه در آخرت شرمنده اش نشوم و شفاعتم را بکند، پسرم را هم چون خودش بزرگ می کنم.

وی می افزاید: تا به امروز که حدود هشت ماه ازشهادتش می گذرد خانواده همسرم و خانواده خودم هیچ وقت تنهایمان نگذاشتند ولی هیچ کدام جای خالی محمد را برایم پر نمی کند. من و همسرم کارمند بودیم، خانه و ماشین و باغ پسته داشتیم هیچ کمبودی از لحاظ مالی نداشتیم، این را ویژه مخاطبانی می گویم که به راحتی سخن از پول برای رفتن به سوریه می گویند، همسرم عاشق بود که رفت.

وی با اشاره به این که نبود همسرش برایش فوق العاده دشوار است، می گوید: هر روز و هر لحظه دلم برایش تنگ می شود و تنها با گریه می توانم آرام شوم. از لحظه عقد تا شهادتش فقط سه سال طول کشید در این مدت هر لحظه برایم شیرین بود زندگی مان خوش بود که با از دست دادنش همه گفتن زندگی تان چشم خورد.


پوریایی که در یک سالگی ولی مادرش شد/گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم ((شهیدابراهیم توفیقیان))

وی درپایان اظهار می کند: درد من با درد حضرت زینب قابل قیاس نیست او جلوی چشمانش همه عزیزانش را از دست داد صبر او قابل مقایسه نیست انشااله حضرت زینب از صبرش به من هم بدهد.

گفتگو با خواهر شهید مدافع حرم:

طاهره توفیقیان خواهر شهید ادامه می دهد: ما 6 خواهر و برادر بودیم محمد پسر بزرگ خانه بود و چهار خواهر و یک برادر داشت، به خاطر مهربانی که داشت موقع رفتنش تنها رفت، تنها شهید مدافعی بود که تنها رفت و کسی از رفتنش خبر نداشت. همسرش تازه زایمان کرده بود و به این دلیل چیزی از رفتنش به کسی نگفت و گفت به کرمانشاه می رود و ما تا لحظه  ای که شنیدیم شهید شده است، فکر می کردیم در کرمانشاه است.

وی یادآور می شود: بعد از رفتنش زمزمه های زیادی از اطراف می آمد  که او به سوریه رفته است و تماس های هر روزه اش خبر از چیز دیگری می داد. محمد ابراهیم 23 روز آنجا بود. خبر شهادتش را بعد از سه روز به پدر و مادرم دادند.


پوریایی که در یک سالگی ولی مادرش شد/گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم ((شهیدابراهیم توفیقیان))

این خواهر شهید اظهار می کند:خانواده ی من وضع مالی نسبتا خوبی دارند و پدرم برای اینکه بنر شهادت محمد ابراهیم روی دیوار بدون نما نباشد که بگویند به خاطر پول به جبهه رفته است کل خانه را نما کرد، بعد از نما دوباره گفتند با پولی که بدست آورده اند نما کردند. با درد دوری محمد داریم می سازیم ولی با این سخن ها نمی توان کاری کرد. فقط تنها خواهشی که دارم مردمی که هم درد نیستند، دست کم «درد» ما نباشند. ما حاضریم تمام دنیای مان را بدهیم یک لحظه محمد را ببیینم.

پایان گفتگو/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده